Untitled Document
آموزش زنان
تاريخچه
بي دي كاستا اكنون كانديداي دكتراي انسان شناسي در دانشگاههاوايي، مانو است.
علايق وي شامل جنس،حركتهاي اجتماعي،زنان بومي وتغييرات اجتماعي درتايلند وآسياي
جنوب شرقي هستند.
درحاليكه تاريخ آموزش درتايلند موضوع خوبي براي تحقيق مولفان بسياري است به خصوص
در رابطه با ملي گرايي و مدرنيزه كردن، اما اين تنها يك تاريخ مختصر است. چون اين
تاريخ اساسا متحول در(رشد) آموزش مردان تايلند به ثبت رسانده است.انگار كه نشان
دهندة تجربيات زنان تايلند بي هم است. اين درحقيقت اين گونه نيست. دريك
امتحان كاوش مانند ادبيات تاريخي من دريافتم كه تاكيد بيش تر برروي آموزش افراد
سلطنتي و اشراف بود به خصوص در ارتباط با اهميت بروكراسي تايلند و مركزيت دولتي تحت
سلطنت شاه چولالونگورن.بنابر اين در بسياري موارد زنان در تاريخ تايلند نمائيان
بزرگي بودهاند.براي مشخص كردن يك تاريخ احتمالي از آموزن زنان براي تكميل آموزش
مردان لازم بود كه برمنابع اصولي شامل آموزش، مطالعات تاريخ ،انسان شناسي،علوم
سياسي، اقتصاد و جمعيت استوار است.كتابي تحت عنوان تاريخي از آموزش تايلند كه توسط
وزارت آموزش و پرورش تايلند بيش تر شده است بيش تر به مسائل جنس در تاريخ آموزش
تايلند حساس است.اين ممكن است نتايج حقيقي باشد كه اكثريت اعضاي كميته كه كتاب را
تاليف كردند زنان تايلندي بودند : 9 نفر از مجموع 13 نفر.
آن چه در زير مي آيد تلاش اوليه براي نشان دادن تحول آموزش فرمال براي زنان در
جامعه تايلند است تا واسطه ممكن كه آموزش به خصوص آموزش سوم با توسعه فعاليتهاي
سياسي زنان در دورة معاصر دارد را كشف كنند. من به دنبال نشان دادن اين موضوع هستم
كه دستاوردهاي مهم آموزش سوم توسط زنان طبقات متعدد جامعه كه تاثيري بر سياسي كردن
گسترده زنان داشتهاند و حداقل نقشاندكي در ساختار سازمانها و انجمنهاي متعدد
جامعه مدني كه پتانسيل دارند و ايفا كردهاند و در بسياري موارد در موضوعات جهاني
با اهميت فراوان تحول در آينده شركت كردهاند را روشن سازيم. با اين وجود دو نقطه
نظر مخالف مهم در مورد آموزش در تايلند وجود دارد و اين در ارتباط با قابليت كتاب
خانهاي است. آموزش توسط برخي از مؤلفان بهعنوان تكنولوژي انظباطي ملي گرايي مورد
نظر است كه افراد را وارد بيانيههاي داخلي هويت ملي تايلندي مي كند.
در حالي كه براي آموزش سايرين وسيلهاي بهبود بخش و مقاومتي در برابر ساختارهاي
بزرگ تر مقامات اجتماعي و سياسي در نظر گرفته مي شود.در حالي كه هم بحثها
بهاندازة مساوي معتبر هستند و هم شايد در بحران قايل اهميت مي باشند. بايد ادعا
كنم كه موقعيت دوم ارتباط بيش تري با موضوع زنان تايلندي در زمينه تلاشهاي سياسي
اخير دارد. بنابر اين سن اين مقاله را با بازنگري مختصري در موقعيت تاريخي توسعه
سيستم آموزشي تايلند و شعبههاي منتج در مورد زنان شروع كردم. چون بيش تر موضوع
مورد توجه ( بهعنوان مثال بانگوك ) كلي گرايي و مقايسههاي آموزش در استانها نيز
بسيار مشعل است. با اين وجود چون من علاقمند به آموزش زنان بهعنوان موضوعي كلي و
مرتبط با مشاركت سياسي آنها هستم. تلاش مي كنم تا اطلاعات لازم در اين مورد و
مثالهايي را از نواحي روستايي در صورت ممكن فراهم آورد. اين بخش باز توسط يك بحث
كوتاه در مورد جنبههاي مخالف و لبيرالي آموزش رسمي در زمينه تايلند دنبال مي شود.
موقعيت كنوني فعاليت سياسي زنان و سازماندهي آنها بايد مورد بررسي قرار گيرد. و
بهصورت خلاصه، در ارتباط با بحثهاي بعدي مي باشد.
از نظر تاريخي، آموزش رسمي مزيت مردان تايلندي بوده است. در طول دورة قبل از
مدرنيزه كردن کشور دو نوع آموزش وجود داشت :
. آموزش موسسهاي سلطنتي براي شاهزادگان و فرزندان اشراف
. آموزش مذهبي و خانوادگي در معابد و خانوادهها.
هم مردان برجسته دولتي و هم كشاورزان فرصت مطالعه در معبد محلي را بهعنوان
نيازي ضروري جهت ورود به معبد خانه داشتند. در معابد مردان زبان مذهبي و مقدس پالي
(pali) و سانسكريت را ياد مي گرفتند تا متنهاي بودايي را بخوانند و متنهاي مذهبي
را ياد بگيرند. آنها هم چنين تجربه لازم در زمينههايي مانند نجوم، پزشكي، شاعري و
قانون گمركي را مي گرفتند. با اين وجود همان گونه كه زنان از آموزش معابدي با توجه
به جنس محروم بودند.آنها از آموزش در معبد محروم بودند و در نتيجه از دسترسي به
دانش گسترده با ارزش مذهبي و اجتماعي منع مي شدند.زنان دانشهاي ويژه مربوط به
دنياي زندگي خود داشتند بهعنوان مثال در ارتباط به خانه و تربيت كودكان، بازار،
شركت در دنياي بزرگ اجتماعي مردان.توجه به تمايزهاي كلاسي در زمان بحث در مورد ((
زنان )) در تايلند بسيار مهم است. چرا كه آنها بدون هيچ روشي گروهي هم جنس
هستند.در اين مقاله (( كلاس )) اولا به تمايز بين افراد اشرافي ( سلطنتي و درباري )
و افراد عادي ( كشاورزان ) باز مي گردد.چراکه تايلند بهعنوان جامعهاي با روابط
اجتماعي سلسله مراتبي ( برتر و فرمانبردار ) شناخته شده است.اين تمايزات حقيقتا
نيازمند بحث و تحليل هستند. تقسيمات بيش تري بايستي براي گنجاندن طبقة و كلاس
بازرگانان نيز صورت گيرد (به خصوص چينيها ) و هم چنين بردگان ( گر چه برده داري در
زمان شاه چولانوك كرن 1910- 1868 ) لغو شد. با اين وجود چون اطلاعات در مورد اين دو
گروه آخر كم است، تنها اشارههاي مختصري به آنها خواهد شد.بهدليل طبيعت سلطنتي
خود بيش تر تاريخ تايلند بر افراد اشراف و بزرگزاده متمركز است. بهعنوان مثال
پرسنل دارمرونگ را جانوبهاب (1943- 1862 ) دربارة آموزش شاهزادگان و پرسنلهاي
دريايي در دورة آيوتهايا كتابي نوشت. طبق نظر وي پسران و دختران در زير نظر يك معلم
زن در كاخ سلطنتي درس مي خواندند.
زماني كه كودكان به سن هفت سالگي مي رسيدند آنها طبق جنس مونث و مذكر تقسيم مي
شدند و پسران با معلم مرد و دختران با معلم زن درس مي خواندند. در سن سيزده سالگي
پرسنلها شروع به آموختن بودايي و ساير مطالب مانند سياست مي كردند. پرسنلها در سن
يازده سالگي به مطالعه اخلاقيات و امور داخلي مي كردند و براي رسيدن به (( خانمهاي
برجسته )) آموزش مي ديدند.واضح است، زنان برجسته آموزش رسمي مي ديدند كه چگونه به
امور خانواده رسيدگي كنند.از سوي ديگر زنان روستايي كه اكثريت زنان تايلند بودند ،
اساسا هيچ فرصتي براي آموختن و خواندن نداشتند مگر اين كه يكي از افراد مرد خانواده
به آنها آموزش مي داد. اين كه مرد خاصي اين كار را بر عهده مي گرفت يا نه در پردة
ابهام است. سرجان بورينگ نقش زنان تايلندي را در قرن نوزدهم اين گونه توصيف مي كند
:
آموزش زنان سيامز (Siamese) خيلي كم پيش رفته بود. بيش تر آنها موسيقي دان خوبي
هستند. اما شغل اصلي آنها امور خانه داري است : آنها اغلب بهعنوان مسئولان
قايقها بر روي مينام ديده مي شوند. معمولا غذا و لباس را در بين بچهها تقسيم مي
كنند. و با دسته گل و ميوه در معابد حضور مي يابند. در روستا آنها مشغول
فعاليتهاي كشاورزي هستند. به ندرت به سوزن زني مي پردازند.با پايان قرن نوزده،
تايلند وارد دورهاي شد كه ملت عواقب بحراني زيادي در آموزش متحمل شد. دوست تايلند
اعلام كرد كه مدارس وات ( معبد ) و مدارس فراسيونري ( كه از سال 848 وجود
داشتند ) دگر براي فراهم آوردن نيازهاي دولت در حال رشد بروكراسي مدرن كافي
نيست.براي حفظ قدرتهاي مستعمري بريتانيا، فرانسه و ايالات متحده و لهستان تايلند،
تايلند بايد مدرنيزه و قدرت خود را ثابت مي كرد. مطلبي كه توسط وزارت آموزش و پرورش
چاپ شد احساسات اين دورة ملي سازي را نشان مي دهد.در اين زمان سه نوع مدرسه به
همراه مدارس معبدي وات (Wat)،مدارس فراسيونري، مدارس چيني و مدارس سلطنتي وجود
داشت.درسال 1889وزارت آموزش و پرورش توسط شاه چولا لونگ كورن تاسيس شد و اين
درحقيقت سازماندهي سازمان آموزش عمومي بود. اين عمل كنترل آموزش را از نمايندگان
خارجي گرفت و بروكراسي تمام تايلند را با تاسيس 12 وزارت در دولت جديد، بازسازي
نمود.شاه چولالونگ كورن پرنس واچيران را مامور انجام ((برنامه سازماندهي آموزش
استاني)) خود در سال 1898 كرد. اين طرح به مدارس وات (Wat)سنتي نقش ديگري داد :
آموزش برنامههاي درسي نويس.
يك سيستم آموزشي مركزي و واحد با كتابهاي استاندارد، برنامة درسي و زبان تدوين
شد. بدون شك اين تلاش براي هم جنس كردن عموم قدم مهمي در شبيه كردن گروههاي فرهنگي
فيزيكي و ايدئولوژيكي بود.اين مدارس تلفيقي تنها پسران را مي پذيرفتند، چون كه پرنس
واچيرايان تصميم گرفت كه آموزش دختران را تا زمان ديگري به عقب بياندازد.مدارس
پسرانه تا سال 1921 هم متداول بود. چينيها و افراد خانوادههاي غير اشراف فرصتي
يافتند تا با تاسيس اين مدارس پيشرفت كنند چون كه اين مدارس براي گروههاي متعدد
مردان در اواخر قرن موجود بود. مردان عادي هم چنين براي كار دفتري استخدام مي شوند
و براي آموزش بهتر به خارج فرستادهاي مي شدند.در سال 1915 دولت طرح آموزشي ديگري
را با هدف فراهم آوردن موفقيتهاي آموزشي براي دختران شروع كرد. اما نقطه نظرات
فرهنگي نافذ اين حركت را به دلايلي كند مي كرد. اول، اكثريت عموم هنوز اعتقاد
داشتند كه زنان بايد از خانه و خانواده مراقبت كنند و كتاب خواني براي دختران مناسب
نيست. دوم اكثريت مدارس در مناطق استاني قرار داشتند و مردم فكر مي كردند كه حضور
زنان در فضاهاي مذهبي مردانه نادرست است. سوم، كمبود معلم به خصوص در نواحي استاني
اين مشعل را براي دختران روستايي ايجاد مي كرد كه نتوانند آموزشهاي رسمي
ببينند.چارلز كيز مي گويد كه تا برخي زنان در جامعه شهري قبل از مدرنيزه شدن با
سواد بودند اما زنان روستايي اغلب بدون استثنا تا بعد از آموزش مقدماتي اجباري بي
سواد بودند.اين در سال 1921 اتفاق افتاد كه آموزش اجباري جهاني براي 4 سال مورد
مقدماتي يك نياز قانوني براي دختر و پسر تمام طبقات اعلام شد. بين 1921 تا 1925
تعداد دانش آموزان مونث در تايلند از 7% به 38% افزايش يافت.از دهه 1930 تا 1970
توسعه قابل توجهي در سيستم آموزش صورت گرفت گر چه اطلاعات ويژهاي وجود ندارد. طبق
كيز (keyese) طي سال 1930سيستم آموزش ملي وارد مناطق روستايي تايلند و طبق ساير
مدارك در بانكوك شد.اما اطلاعات آموزش كمي از دهه 1930 تا 1960 آشنا مي سازد. جالب
است كه تفاوتهاي بين دستاوردهاي آموزشي مردان و زنان در اين دوره مورد توجه قرار
گيرد چرا كه زنان دستاوردهاي مهمي بر اساس اطلاعات ما از دهه 1960 به بعد به دست
آوردند. از دهه 1960 كنترل دولت در مناطق دور دستيابي از طريق شاهراههاي جديد،
رسانهاي و بصري (تلويزيون و راديو ) زياد شد و بروكراسي از مراكز بعضي بانكوك
گسترش يافت. در نواحي روستايي هزاران مدرسه ساخته شد و تا دهه 1970 بيش تر
كودكان، پسر و دختر. 4سال آموزش اجباري را مي ديدند. موج جديدي از سرمايه گذاري
كلان مطابق با دورة ويتنام وارد مناطق روستايي شد.آموزش دورة سوم براي به دست
آوردن اهميت در دهة دوم قرن نوزدهم در تايلند شروع شد و منجر به آثارگستردهاي بر
جامعه تايلندي و جمعيت مرد و زن شد. اولين موسسه آموزش دورة سوم يعني دانشگاه
چولالنگ كورن در سال 1917 تاسيس شد. هدف اول ان آموزش افرادي بود كه در سيستم
مدرسهاي متمركز جديد براي كار در نمايندگيهاي دولت تايلند تحصيل كرده بودند. 5
سال بعد در سال 1932 سه نفر از آنها با مدرك ليسانس ( B. A ) در پزشكي فارغ
التحصيل شدند. در همين سال بود كه سلطنت تايلند در زمان پادشاهي شاه پراجاد هيپاك (
prijaclhipok ) توسط يك كودتا در دموكراسي پارلماني متوقف شد.در سال 1932 زنان
تايلندي حق رآي پيدا كردند منتها 11 سال بعد از اين كه آموزش اجباري يك زمان قانون
شده بود .با ارزيابي اين عمل از نظر استراتژيكي ضروري بود كه دولت تايلند زنان را
نه تنها براي اثبات اين كه تايلنديها مدرن و پيشرفته بودند ملكه براي سازماندهي
فكر زنان براي رسيدن به هم شهري شدن تايلندي آموزش دهد. چون زنان نقش مهمي در
اجتماعي كردن كودكان داشتند.دولت نيازمند اطمينان از اين بود كه مادران اين
نشلهاي بعدي را شكل مي دهند و هم شهريان تايلندي خوبي توليد مي كنند، اگر زنان در
طرح چديد گنجانده نمي شدند به خصوص در روند ملي – سلطنتي – مذهبي، ممكن بود كه آن
ها تهديدي براي قدرت دولت و تصوير ملي در زمينه بين الملل به شمار مي آمدند. بدون
آموزش زنان نشان دهندة عقب ماندگي سنتي بودند.در حالي كه جانشينان شاه چولالونگ
كورن مي خواستند جنبههاي ديگري از فرهنگ سنتي تايلندي را برقرار سازند.آنها در
سيام ( Siam) خواستند تا بهاندازة ساير نيروهاي اروپايي مدرن و پيشرفته تلقي شود.
در يك سطح بر اساس اهداف طولاني مدت آنها براي اثبات رشد و توسعه آنها، رهبران
تايلند انتخاب كمي در فراهم آوردن آموزش رسمي براي زنان به علاوه ساير دختران
روستايي داشتند.مشخص نيست كه آيا هيچ فعاليتي بين كشاورزان يا فشار طبقات بالاتر
براي شروع آموزش زنان هر طبقه اجتماع بوده است يا نه. چون ساختار تاريخي تايلند از
نظر سنتي و ملي مورد توجه بوده است معمولا فعاليتهاي اكثريت به خصوص زنان تحت
الشعاع قرار مي گرفته است. بنابراين دانستن اين كه آيا هيچ فعاليت اجتماعي در
مقابله با دولت وجود داشت تا آموزش فراهم گردد، بسيار مشكل است. هم چنيناندازه
گيري و محاسبه اين كه سازماندهي گروهي بين زنان صورت گرفته يا نه ساده نيست. ساپا
اونالوم دائنگ ( Sapaunalom Daeng ) بود كه از آن به بعد سازمان صليب سرخ جهاني
شد.داروني و پاندي ادعاي وجود يك ضرورت مختصر اشتياق جديد بين طبقه تحصيل كرده قبل
از انحلال سلطنت درسال 1932را دارند.در مجلههاي زنان وروزنامهها مباحثي دربارة
علاقه و تمايل به دستيابي به حقوق مساوي با مردان وجود داشت.اما سازمانهاي مربوط
به زنان تا بعد از انتقلاب 1932 وجود نداشتند.با اين وجود كر چه دارويي دپاندي ادعا
كردند كه گروههايي از زنان تحصيل كرده و برجسته بعد از دورة دموكراتيك سال 1932
تشكيل شدند اما آنها مثالهاي زيادي ارائه نمي دهند.تحصيلات تكميلي از دهه 1960به
بعد پيشرفت كرد.با تاكيد گسترده برتوسعه منطقهاي در تايلند اولين دانشگاه منطقهاي
در چيانگ ماي درسال1960بازگشايي شد.طرح دانشكدة خصوصي كه اجازة تاسيس دانشكدههاي
خصوصي و دانشگاههاي خصوصي را مي داد در سال 1969 تصويب شد درسال 1971دانشگاه را
مخانهانگ اولين دانشگاه آزاد تايلند تاسيس شد.اين به دين معناست كه تايلنديهاي
بيشتري بدون توجه به موقعيت اجتماعي مي توانستند به سطوح آموزش دانشگاهي برسند
وقدرت خريد كتار و زندگي در تايلند را بيابند، يك چارت آماري كه توسط وات
(Watatt)فراهم شده نشان مي دهد كه از 193تا 1947 يك افزايش 25درصدي در سواد زنان و
تا 1960 يك افزايش 9/20 درصد و تا سال 1970 يك افزايش 8/13 و در مجموع يك افزايش 8/
74 % درصدي در سواد زنان صورت گرفته است.تعجب آور نيست كه از دهه 1970 تا كنون
توسعههاي گستردهاي در آموزش زنان و حقوق عمومي زنان وجود داشته است. بين
سالهاي 1961 و 1972 تعداد دانشگاههاي تايلند از 5 به 17 و تعداد دانش جويان ثبت
نام كرده از 15000 به 000’100 افزايش يافته است.
تا سال 1972 آموزش سطح سوم هنوز بر آماده سازي افراد به خصوص مردان براي خدمات
مدني تمركز داشت. براي اولين بار در تاريخ تعداد زيادي از دانشجويان دانشگاهي از
شهرهاي كوچك و با موقعيت اجتماعي پايين مي آمدند. اين شايد تا حدودي به دليل فاصله
زماني مدارس مقدماتي در نواحي روستايي باشد. در همين زمان بود كه فعاليتها و
سازمانهاي سياسي گروه چپ توسط دولت متوقف و بسته شدند.دانشجويان شروع به مقابله با
برنامة درسي دولت كردند و فرضيات زيادي را در بارة جامعة مورد سوال و بررسي قرار
دادند.تظاهرات دانشجويي سال 1973 منجر به انقلاب 4 اكتبر درتايلند شد.اميدواري جديد
ايجاد شده به وسيله دانشجويان و موفقيت آنها منجر به تغييرات گستردهاي درسيستم
دانشگاهي و ساختار بروكراسي و قضايي شد. اين مطلب ايجاد يك قانون جديد كه در سال
1974 تصويب شد را شامل مي شد كه تساوي زن و مرد را تضمين مي كرد.با اين وجود درست
وقتي كه بخش سياسي ناهماهنگيهاي گستردهاي را در تايلند ايجاد كرد. روح دموكراسي
در هزاران دانشجوي معترض در سراسر كشور توسط كودتاي نظامي گروه حراست در 6 اكتبر در
هم پاشيده شد. سال 1976- روزي را كه در اذهان مردم تايلند تداعي مي كند ( ششم اكتبر
).بسياري از اصطلاحات بعدا برگشت داده شدند اما دانشگاهها بهعنوان مكاني كه
دانشجويان مي توانستند جمع شوند و به مباحث سياسي بپردازند، باقي ماندند گر چه تا
حدودي محتاط تر.سرشماري سال 1990 نشان داد كه فاصله جنبي تاريخي بين زنان و مردان
در دستاوردهاي آموزشي در تمام سطوح متوقف و محو شده است. از سال 1980، تعداد زنان
در سطح سوم آموزش از مردان بيش تر شده است.
اما اين يكي از عواقب افزايش آموزش اجباري براي هر دو جنس از 4سال به 6 سال
درسال 1978و از 6 به 9 سال در سال 1994 بود.هر چه دانشجويان بيش تر در مدارس
ابتدائي و راهنمايي بمانند، احتمال ادامه تحصيل در آموزش عالي افزايش مي يابد.اهميت
دادن به آن چه كه امروز بهعنوان (( طبقه متوسط )) در تايلند شناخته مي شود.نودل
(Knodel) اعتقاد دارد كه اين برگشت در دستاورد آموزشي زنان نشان دهندة تفاوتهاي
اجتماعي شدن نقشهاي جنسي در جامعه است كه پسران و مردان آزادي بيش تري نسبت به
زنان دارند و زنان بهعنوان هستة مسووليت و ثبات تلقي مي شوند. به نظر مي رسد زنان
انظباط بهتري داشته و بيش تر به مطالعات خود تمركز دارند و به همين دليل موفق تر
هستند. اين به تعدادي نقطه نظر متمايز در زمينه جنسي اشاره دارد كه شايد مي شد در
دورة قبل از مدرنيزه كردن آنها را ريشه يابي كرد همان گونه كه برخي از منابع
تاريخي نشان مي دهند.مطالعات چندي در زمينه هزينههاي خانوادگي مذكر / مونث نشان مي
دهند كه زنان نسبت به مردان پول بيش تري در خانه خرج مي كنند و نودل اعتقاد دارد كه
نظر سنجي ملي سال 1986 اين حقيقت را تائيد مي كند.در پايان آموزش دختران ممكن است
منجر به خرج كمتري و كاهش هزينه والدين در مقايسه با پسران شود. نودل به خصوص اين
نكته را بيان مي كند كه اگر دختران مجرد بمانند. آنها پول بيش تري خرج مي كنند.
چون كه سرشماريها روند بهتري را به سوي ازدواج زنان نشان مي دهند اين در حقيقت
موضوعي درسي مي نمايد.
به علاوه عموما جمعيت تايلند بر اين عقيدهاند كه تحصيلات تكميلي تضميني است
براي ايجاد فرصتهاي شغلي بهتر و افزايش حركت اجتماعي.
اطلاعات سرشماري اخير مونث شدن آموزش دورة سوم را در تايلند ( هم از دانش آموزان
و هم در معلمان ) و تسلط زنان در موسسات اين دورة آموزشي به غير مدارس حرفهاي را
تائيد مي كند.آيا موقعيت استخدام آموزش در نتيجة مونث شدن رشته كاهش مي يابد در
حالي كه اين حالت در ايالات متحده هم وجود دارد ؟ آيا دروس دانشگاهي در تايلند به
دو بخش سخت براي مردان و ملايم و آسان براي زنان تقسيم مي شوند ؟ بر خلاف تصورات
مردم اين موضوع در تايلند صدق نمي كند. با اين وجود در حالي كه اينها سولات مهم
هستند اين در مسيري ثبت كه من بحثهاي آينده را پيش مي كشم. به نظر من اين سوال
مطرح است كه آيا آموزش كنوني زنان بر روي جامعه تايلند در آينده تاثيرات بالقوه
خواهد داشت. به خصوص آيا اين دانش و آگاهي جديد منجر به سياسي شدن بيش تر زنان و
توسعه جوامع داوطلب و سازمانهاي غير دولتي مي شود.همان گونه كه در مقدمه اشاره شد،
آموزش يكي از روشهاي موثر ملي و دولتي است. از طريق برنامههاي درسي متمركز و
تربيت معلمان از مركز و پايتخت، متصديان وزارت مي توانند افراد را وارد جامعة هم
شهري جديد ملي –دولتي كنند و يك (جامعة متصور) را تشكيل دهند.اين كه آيا اين در
تايلند اتفاق افتاد يا نه موضوع بحث ماست. در بين سايرين چارلزكينر و چايان و
ادهانافوتي بحثهاي متقاعد كنندهاي در اين زمينه دارند.كيز بيان مي كند كه نقش
اساسي مدارس ملي (( فراهم آوردن و آماده كردن روستائيان براي پذيرش موقعيتي فرمان
بردار و زير دست در جهان بروكراسي تايلند بود .در حاليكه چايان هم ادعا مي كند
كه در مدارس روستائي كودكان روستايي را آماده مي كنند تا نمايندگان توليد و اعضاي
جامعه ملي خود باشند.بنابر اين درسرعت آزاد و ليبرال خود براي درك آموزش اجباري
بهعنوان حق انساني وراه ضروري به سوي حركتهاي بعدي، برخي از دانشمندان غربي و
فعالان تايلندي احتمال اين كه آموزش براي حفظ و نگه داشتن برخي از طبقههاي اجتماعي
تايلند در موقعيت خود بود را مورد توجه كافي قرار ندادهاند.براي برقراري ارتباط با
مقامات دولتي و آماده كردن آنها براي ورود يكنواخت به اقتصاد كلان در حال رشد. اگر
اين چنين است مدارس تايلند به قول گفتههاي فوكا لت مي توانند ( تكنولوژي
فردي ) باشند.در حقيقت چايان مي گويد كه مدارس ملي ((هم شهريان آرام، فرمان بردار و
وفادار توليد مي كنند كه قانون مندي فرامين اجتماعي را مي پذيرند )).
اين اهداف، اهداف گسترده قدرت ملي است كه هم محرك و هم فشرده و متقاعد كننده و
در عين حال توليد ساز هستند.دربسياري موارد، معلمان مدارس، معمولا عضو جامعه ملي
اولين مقامات دولت مركزي براي ورود به مناطق روستايي بودند.آنها با خود منابع جديد
دانش و قدرتي را مي آورند كه نه تنها به دانش محلي درتقابل بود بلكه دولت و دانش
مدرن را برتر جلوه مي داد.بنابر اين معلم تب نقش مهم در جهت گيري روستائيان به سوي
دولت بازي كرده و مي كند.با اين وجود اين عقيده بيان ميكند كه معلمان و دانش جويان
وسايل غير فعال، و كشتيهاي خالي بوده و هستند كه فرمان محلي ريخته و از آن دوباره
توليد كرده است. اين درك هر گونه نقش را كه معلمان داشتهاند را از بين مي برد و
تفاوتهاي عقيدهاي معلمان و دانش جويان را در مجامع گسترده تر باعث مي شود. در
حالي كه جوامع ملي و ساختارهاي قدرت در شكل آموزش نقش فردي را محدود مي كنند،
آنها منبعي از تخيل و تصور هم مي باشند. در حقيقت بسياري از اوقات تنها برخي از
افراد كليدي براي شروع بحث و انتقاد ازجوامع مسلط ويا ساختارهاي قدرت لازم باشند و
شك و تقابلهاي خود را به جامعهاي گسترده تر بهصورت متقاعد كنندهاي انتقال دهند.
به نظر من تحصيل و آموزش ممكن است وسايلي از تقابل فراهم آورد كه به افراد راههاي
ديگر را نشان داده و افقهاي فكري و عمل آنها را توسعه مي بخشد.اين مساله سوال
اساسي ديگري در مورد معلمان مطرح مي كند به زنان در تمام سطوح آموزش تايلند حضور
پيدا كردهاند. اين سوال مطرح است كه آيا اين به دليل اين است كه زنان آموزش
ملي گرايي است بهعنوان مثال آيا زنان انتظاراتي – ملي – دولتي را در را ملي متفاوت
و گسترده تر از زنان بر آورده مي سازند ؟ و اگر اين چنين است چگونه ؟ آيا فرد در
زنان به زمينه آموزش نشان دهندة تلاش زنان براي ورود به موقعيت مسلط و مزيّت قبلي
مردان است ؟ اگر زنان دارد شغل آموزش براي توليد سياستهاي ملي تصورات و هويتها مي
شوند آيا آنها در حقيقت به فرمان برداري خود و انظباط در نوعي (( خود آگاهي )) كمك
نمي كنند ؟ از سوي ديگر چه مي شود اگر معلمان، مذكر و مونث، قسمتي از نيروي خود
دولت را عليه آن از طريق جريانهاي فرمان برداري تغيير دهند ؟ چه نوعي از مقاومت
روزانه ممكن است در سطح كوچك اتفاق بيفتد كه به راحتي قابل مشاهده نباشد ؟
بررسي چنين تاكتيكهايي كه معلمان درداخل و خارج كلاس استفاده مي كنند تا
ببينند كه آيا اين تاكتيكها در ايدئولوژيهاي و گرايشهاي دولت مداخله مي كند
و اگر بلي چگونه، بسيار جالب به نظر مي رسد.
مجددا اين موضوع سوالات بيش تري نسبت به آن چه كه در اول بيان شد مطرح مي كنند.
با اين وجود براي بررسي و پيشنهاد امكانهاي بالقوه مثبت آموزشي به آن اشاره خواهم
كرد. به بيان ديگر آيا آموزش مي تواند زنان را وارد فعاليتهاي توانمند سازد تا
ديگر اعضاي هميشه در حال شكايت از دولت و ملت نباشند ؟
علاوه بر اين كه اموزش يك وسيله ملي گرايي است، مي توان از آن معكوسا و هم زمان
بهعنوان يكي از قدرتمند ترين وسايل بهبود شخصي و اجتماعي نام برد. محققان در
روشهاي متعدد رابطة واضحي بين آموزش، سواد، و موقعيت اجتماعي زنان مشخص كردهاند.
هر چه سطح آموزش و سواد كسي بالاتر رود، سطح و موقعيت اجتماعي وي هم بالطبع بالا
خواهد رفت. در همين زمينه كيز (Keyese) نظرية پورديو ( Bourdieu ) پايتخت فرهنگي يا
سمبليك را در بحث آموزشي خود و ارتباطات آن با روستاهاي تايلند مطرح مي كند.وي مي
گويد ((سواد هميشه با تقسيم اجتماعي دانش در ارتباط است كه به نوبة خود به ساختار
حفظ و كنترل روابط اجتماعي كمك مي كند همان گونه كه تقسيم اجتماعي در مالكيت وسيله
توليد اين كار را انجام مي دهد. ))
به دليل علاقه شديد تر به تفاوت طبقه اي، كيز توجه كمتري به طبيعت جنسي شدة
پايتخت سمبليك دارد. با اين وجود وي تاكيد نمي كند كه زنان يك پايتخت سمبليك كامل
كنندهاي مربوط به زمينههاي داخلي، بازاريابي و هم چنين در نقش نظارتي خود
بهعنوان سانگلها ( Sangha ) دارند.البته اين امكان اين كه چنين تقسيمي ممكن است
زنان را در نقش پائين تري در قرن بيستم و چندين نسل بعد از مردان دهاتي قرار دهد را
تحت الشعاع قرار مي دهد.كيز با اشاره به روستاهاي آسياي جنوب شرقي مي گويد كه ((
يكي از تغييرات اصلي در ساختار اجتماعي كه با معرفي آموزشي اجباري ايجاد شده است،
اين است كه زنان به همراه مردان به مدرسه و تحصيل دسترسي يافتهاند ؟ كه به زنان
اجازه داده است تا ((جهاني متفاوت از آن چه مادر بزرگ نشان مي داشتند را تصور كنند
)).
با آموزش بيش تر سطح بالاتري از سواد و تماس با نظرات و جهان نوين، افقهاي زنان
گسترده تر شده و تمايلات آنها ارضاء شده است. هم چنين معلمان مدارس دخترانه و دولت
اشاره دارند.سوتراو ماتيني مي گويند كه زنان نقشهاي كليدي در آموزش و اجتماعي كردن
كودكان بازي مي كنند ( به خصوص در مدرسه و خانواده )، آنها (( نمايندگان تغيير
اجتماعي )) اساسي و كمك كنندگان به توسعه در تايلند هستند. آنها معتقد هستند زماني
كه زنان تساوي نقشهاي مهم خود و مردان را در جامعه بفهمند اين عقايد را به كودكان
انتقال خواهند داد و در نتيجه (( لنتها و ارزشهاي اجتماعي قبلي )) را تغيير
ميدهند.تنها در سالهاي آخرين قرن بيستم بوده است كه زنان غير از طبقه اشراف دانش و
ارزش سمبليك ضروري را براي ورود به شغلهاي خاصي از جامعه مدني مانند سياست به دست
آوردهاند. آن چه تعجب آور است اين است كه تغييرات اساسي و مهم زيادي با سرعت زياد
و در زماناندكي – 15 ويا 20 سال آخر – صورت گرفته است و زنان هم اكنون نقشهاي
روشن و اساسي زيادي در سازمانهاي خيريه و سياسي در حال تغيير و تغيير ساز ايفا مي
كنند.بر اساس اين توضيح مختصر در تاريخ آموزش تايلند كاملا واضح است كه فعاليت زنان
تايلند به خصوص در بين زنان غير اشرافي تا بعد از رسيدن آموزش بهعنوان حق براي
زنان خود را در نواحي دور افتادة روستايي نشان نداد. افزايش فعاليت زنان به نظر مي
رسد كه تا حد زيادي وابسته به دستاوردهاي زنان در سطوح سوم آموزش باشد هم قبل و هم
بعد از فارغ التحصيلي از دانشگاه. اين موضوع تعجب آور نيست. با اين وجود مطالب
مربوط به آموزش هم آن چه بنده به دنبال ارائه و پيشنهاد آن هستم اين است كه تا آن
جا كه از آموزش مي توان فهميد انظباط ملي و بهبود روند تا حدودي جمعيت را سيالي
كرده است. بحرانها و چالشهاي بين سنت و مدرنيزه شدن پيچيده و نقش زمينههاي چند
گانه و در حال تغيير وزارت در سطوح محلي، ملي و بين المللي هستند.(( پيشرفت ))
ومدرنيزه شدن بگونهاي كه در ملتهاي متعدد جهان بروز كردهاند، مي توانند نتايج
مضر و مثبت داشته باشند و دراين رابطه تفاوتهاي طبقه، نژاد و منطقهاي بين زنان
نيازمند توجه بيش تر است.هرچه زنان تايلندي بيش تر به مدارك بالاتر دسترسي پيدا
كنند و هر چه دانش و آگاهي از مشكلات محلي و ملي و مسائل بين المللي كه تفاوت زنان
در طبقات و جوامع بيش تر شود، آنها بهتر و بيش تر ميتوانند به فعاليت بنيادي در
تايلند و منطقه آسياي جنوب شرقي گسترده تر كمك كنند.
آموزش اخلاق
پيشرفت اخلاق و پرهيز گاري دانش آموزان
در كنار بهتر كردن تواناييهاي تعليم و دانش ، تايلند اهميت تقويت اخلاق و
پرهيزگاري در بين جوانان و مرد م را درك كرده است تا ارزشهاي ضروري جهت بهتر كردن
كيفيت زندگي را نگه دارد . اهداف در مقاله 8 طرح اصلي فعاليت در آموزش براي همه
آورده شده است .
دوره هاي آموزش اخلاق و پرهيزگاري
وزارت آموزش و پرورش ،رشد اخلاق را به دوره هاي تحصيلي مدارس ابتدايي و ثانويه
افزوده است.در دوره تحصيلي ابتدايي اين محتوي درگروه تجارب رشدشخصيت ، گنجانده شده
است و هدفش پيشرفت ارزشها ، ايده ها ، رفتار و شخصيت فرد است.دو دوره تحصيلي ثانويه
هدف از گنجاندن اين محتوي بدست آوردن اشخاصي با شخصيتهاي متفاوت است مانند
:قانونمند، ورزشكار، دوستدار كار و با اخلاق.
آموزش غيررسمي نيزدرکليه سطوح اين محتوي رادرمطالعات اجتماعي وزبان تايلندي
گنجانده است.دپارتمان دورة تحصيلي و دستورالعمل پيشرفت آزموني راراجع به ويژگيهاي
اخلاق و ارزشهاي دانش آموزان به صورت يك سال در ميان برگزار مي كند. آزمون به صورت
تستي است.
نهادهاي مرکزي
. آژانسهاي دولتي مربوطه دپارتمان امور مذهبي،دفتررشد اخلاق و دپارتمان آموزش
فيزيكي هستند.
. دپارتمان امور مذهبي كار هاي زيادي را جهت رشد اخلاقيات انجام مي دهد.
. مراكز پيش دبستاني معابد و مساجد كلاسهايي را جهت ارتقاي اخلاقي وفيزيكي
كودكان ترتيب مي دهند.
. مركزمطالعات بودايي دوره هايي راجع به بوديسم را براي جوانان و مردم ترتيب مي
دهد.
. مركز مطالعات و اخلاق اسلامي دوره هايي راجع به اسلام را براي مسلمانان ترتيب
مي دهد.
. طي سال1999 ، 3480 مركز دولتي پيش دبستاني وجود داشت كه بوسيله معابد و مساجد
اداره مي شد.
. دركنار مراكزمذهبي ،همكاريهاي ديگري هم بين معابد و مدارس وجود دارد.اغلب
مدارس از راهبها دعوت به عمل مي آورند تا اخلاق را تدريس كنند.
. دفتر رشد اخلاقيات يك آژانس تحت نظارت وزارت آموزش و
پرورش است كه مسؤول ارتقاء اخلاق در بين كار مندان ، معلمان ، دانش آموزان و
مردم است .
. دپارتمان آموزش فيزيكي فعاليتهايي را آغاز مي كند تا ا خلاق را
در بين جوانان ترويج دهد . اهداف فعاليتها تشويق جوانان به امين بودن ، با
اخلاق بودن و وقف جامعه بودن است .
|