New Page 1
آموزش پايه
ساختارآموزشي
آموزش ابتدايي هم آزاد است وهم اجباري كه به3 نيمسال تحصيلي تقسيم ميشود.آموزش
مقدماتي متوسطه شامل2نيمسال تحصيليست وهمچنين مؤسسات خصوصي درهمه سطوح آموزشي فعال
هستند.زبان آموزشي اندونزيايي است ودربرخي موارد زبانهاي محلي(عمدتا
جاوانيز،ساندانيز و بالينز)درطول سه سال اول دوره ابتدايي آموزش داده ميشوند.
تحصيلات پايه3سال بطول مي انجامد كه شامل6سال ابتدايي وسه سال راهنمايي است.هدف
تحصيلات پايه آموزش مهارتهاي اساسي به دانشآموزان ميباشد تا خودرا بعنوان عضوي از
جامعه وشهروند آن بشناسند وبراي ادامه تحصيل در مقطع راهنمايي آماده شوند.
دردبستان برنامههاي آموزشي به مدت6سال تدريس ودو نوع آموزش ارائه
ميشود:آموزش عمومي دوره ابتدايي(SD) وآموزش استثنايي به كودكان معلول(SDLB)
آموزش دوره راهنمايي بعد از مقطع ابتدايي به مدت3سال ادامه مييابد وشامل دونوع
آموزش عمومي وآموزش استثنايي(براي كودكان معلول)است.علاوه برآموزشهايي كه در بالا
بدانها اشاره شد مدارس اسلامي نيز تحت نظارت وزارت امورمذهبي مشغول فعاليت
هستند.مدرسه ابتدايي اسلامي با مدرسه ابتدايي(SD) و مدرسه راهنمايي اسلامي با مدرسه
راهنمايي(SLTP) يكسان است.محتواي اصلي برنامههاي آموزشي شامل ايدئولوژي
كشور،مذهب،آموزششهروندي،زبان اندونزيايي،خواندن ونوشتن،
رياضيات،معرفي علوم وتكنولوژي،جغرافيا،تاريخكشوروجهان،هنروصنايع دستي،كمكهاي
اوليه
،نقاشي،زبان انگليسي وموضوعات محلي ميباشد.اين عناوين نام موضوعات درسي نيستند
بلكه براساس مطالبي است كه به شخصيت و توانايي دانشآموزان شكل ميدهد.گاهي اوقات
يك موضوع درسي تركيبي از چند اصل ويا چند موضوع درسي تركيبي ازيك اصل باشد.
سياستهاي آموزشي
دولت به منظور حمايت ازتوسعه دادن فرصت برابر به همه براي آموزش پايه، فعاليتهاي
گوناگوني را تدارك ديده است. از جمله: احداث بناها، توسعه و مرمت بناها، حمايت از
مدارس مناطق دور و فقير نشين، دستيابي فزاينده به طرحهاي سواد آموزي، فراهم كردن
الگوهاي تحصيلي غير سنتي، انتشارات و راهنمايي براي آموزش پايه 9 ساله. آموزش پايه
معتبر از طريق موارد زير تحقق مييابد: حمايت از مدارس فقير، كار آموزي و ارتقاء
دادن به سطح معلمان و مديران، سرپرستان و مجريان مدارس و فعاليتهاي گوناگوني كه به
منظور ايجاد اصلاحاتي در كيفيت تعليم و تربيت ، طرح ريزي شدند. از جمله ديگر
سياستهاي دولت در حوزه آموزش پايه ميتوان به موارد ذيل اشاره نمود :
توسعة آموزش پايه و آموزش مهارتهاي لازم
هدف آموزشهاي مهارتهاي لازم كاهش ميزان بيكاري، آماده سازي كارگراني ماهر براي
ورود به بازار كار در مقاطع محلي، منطقهاي و ملي، بهتر كردن توانايي افراد شاغل،
بهتر كردن توليدات بازار، سرمايه گذاري كردن براي صاحب كاران و كساني كه در بخشهاي
اقتصادي رسمي و غير رسمي كار ميكنند، و همچنين اجازه دادن به صنايع خانگي گوناگون
كوچك، ميباشد.گروههاي تعيين شده، نيروهاي تازه كار جوان هستند كه بيكار هستند يا
كساني كه شغل دارند اما فارغ التحصيل از مدارس راهنمايي هستند كه تحصيلات خود را
ادامه ندادهاند و اكنون نياز به يادگيري مهارتهاي بيشتري دارند، و كساني كه نياز
به يادگيري مهارتهايي در زمينة تشكيلات تجاري و مقاطعه كاري دارند و دانش آموزان
مدارس فني و حرفهاي.
ريشهكن كردن بيسوادي از طريق تلاشهاي گوناگون منسجم و ابتكاري.
مهيا كردن فرصتهاي آموزشي مناسب براي ترك تحصيل كردهها، سوادآموزان جديد و
فارغ التحصيلان مقاطع ابتدايي، راهنمايي، و متوسطه.
افزايش دادن قابليت و توانايي معلمان راهنمايي و متوسطه.
بالابردن كيفيت آموزشي
افزايش راندمان مدارس داخلي.
احداث مدارس و كلاسهاي جديد و خانههايي براي معلمان و مديران
اهداف و مقاصد
توسعة فعاليتهاي پرورش و مراقبت از كودكان در سالهاي اوليه تولد با هدف افزايش
عمر كودكان و پرورش آنها و بالا بردن سطح مهارت و شناختشان، علاوه بر بالابردن
شناخت والدين از اهميت پرورش كودكان از بدو تولد تا سن 6سالگي
اصلاح برنامههاي پرورش كودك در سالهاي اوليه تولدECD)) از طريق گسترش
تواناييهاي ذهني آنها و ارتقاء دادن به تغذيه و وضعيت بهداشت آنها تا بتوان آنها را
آمادة ورود به مدارس ابتدايي كرد. اين مقاصد، خاص كودكان خانوادههاي فقير ميباشد
حمايت از اعضاء خانواده بخصوص والدين، و جامعه در مورد اهميت پرورش كودكان در
سالهاي اوليه تولد
تقويت تواناييهاي كلية مؤسساتي كه درگير شكل دادن به سياست ECDميباشند و اصلاح
تواناييهاي آنها در تحقق برنامههاي ECD شامل تحقيقات و مطالعات
معضلات آموزشي
از جمله عمده ترين مشكلات و معضلات پيش روي آموزش پايه مي توان به موارد ذيل
اشاره نمود :
نبودمساعدت لازم براي دانش آموزان مقطع راهنمايي مناطق فقيرنشين،مناطق روستايي،
مناطق دور و مرزي
ميزان بالاي رد شدگي و ترك تحصيلي درميان دانش آموزان مقاطع راهنمايي و ابتدايي.
سطح پايين دستيابي به آزمون نهايي (NEM) كه به عنوان يكي از شاخص هاي كيفي محسوب
ميشد و وجود ضعف در سازمان دهي آزمون نهايي EBTANAS) ) علاوه برمجموعه اطلاعات قابل
اعتماد و معتبر در زمينه آزمونهاي نهايي.
مشاركت كم جامعه در حمايت از آموزش پايه 9 ساله به خاطر جنبه هاي جغرافيايي،
اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي جامعه مربوطه.
فقدان همكاري و رابطه ما بين كساني كه عضو نيم همكاري آموزش پايه 9ساله هستند،
درحل مسائل مربوط به برنامه هاي آموزشي ابتدايي وراهنمايي كه اين خود منجر به بي
كفايتي داخلي مي شود.
فقدان دسترسي به اطلاعاتي كه ازسياست اخيرحمايت ميكند،واين خودبه خاطرعملكرد دير
همگام پردازش اطلاعات خام است بطوريكه چنين اطلاعات ارائه شده أي از توصيف شرايط
و وضعيت واقعي برنامة آموزشي عاجز است.
ما بين تعداد جويندگان شغل و فرصتهاي شغلي موجود تفاوت فاحشي وجود دارد و اين
خود به دليل تفاوت موجود ما بين تخصص كسب شده و تخصص مورد نيازاست. اين مشكل
همچنان ادامه خواهد داشت.
عدم توسعه سياست برابري، ارتباط و كيفيت آموزش تخصصي
اين درحاليست که افزايش و ارتقاء فرصتهاي آموزشي برابر وكيفيت آموزش پايه باعث
بهبود ساختار نيروي كاردر كشوراندونزي خواهد شد كه اين خود رشد اقتصادي كشور را
منجرشده و فرصتهاي شغلي جديدي را ايجاد خواهد كرد.
اصلاحات آموزشي
طرح هاي بنيادين
توسعه سريع درتدارك فرصتهاي آموزشي ، در زمينة آموزش پايه، از مهمترين نيازهاي
رو به رشد توسعه گذشته بوده است تا نيمه هاي سال 1997 ، از نيمه هاي سال 1997 به
اين سو كشور اندونزي بحرانهاي پولي و اقتصادي پيچيده أي را متحمل شده است. بعد از
انتقال مسئوليت دولت از رئيس جمهور پيشين يعني سوهارتو Soeharto)) به رئيس جمهور
حبيبي ( Habibie) در بيست و يكم ماه مي 1998 ، تأثير اين بحران بر آموزش و پرورش
بخوبي روشن شد هم از لحاظ كاهش شديد نسبت خالص پذيرش در مقطع ابتدايي و در مقطع
راهنمايي در سال 1998 ، و هم از لحاض كاهش شديد ميزان انتقال از مقطع ابتدايي به
راهنمايي در همان سال.
سطح رو به رشد نسبت خالص پذيرش (NER)در مقاطع ابتدايي، در سال 1990 به 3
/92 % و در سال 1994 به 4/ 93 %رسيد ، و همچنان افزايش داشت تا اينكه در سال
1997 به 95 % رسيد، اما پس از آن تا اندازه كاهش يافته و به74/93 %درصد در
سال 1998 رسيد. در سال 1990 نسبت خالص پذيرش در مقاطع راهنمايي حدود 24/39
%درصد بود كه اين رقم در سال 1998 افزايش بسيار زيادي پيدا كرد و به 03 / 56 %درصد
رسيد، اما پس از آن در سال 1998 تا حدودي كاهش يافته به 53 %درصد رسيد . اين شكل
ناپايدار ، در فهرست گذر از مقطع ابتدايي به راهنمايي نيز رخ داد. ميزان انتقال در
سال 1990 حدود 32/60 %در صد بود و سپس به طور زيادي در سال 1995 افزايش يافته
و به 3/71 %در صد رسيد و پس از آن در سال 1998 بطور نامحسوسي كاهش يافته به
9/70 %درصد رسيد. با در نظر گرفتن اين موضوع كه به خاطر بحران اقتصادي، منابعي كه
براي تحقق بخشيدن به آموزش پايه همگاني قابل دسترس باشند، محدود مي باشد، نقش مهم
جامعه و والدين در تكميل برنامة آموزشي پايه 9 ساله ، روشن خواهد شد . در قانون
آموزشي شماره 1989/2 ، اين مطلب كه تدارك و ادارة منابع آموزشي موضوع مسئوليتهاي سه
جانبه والدين ، جامعه و دولت مي باشند به وضوح در قانون آموزش شماره 1989/2 تعريف
شده است. علي رغم اين موضوع كه آگاهي مردم ازاهميت آموزشي كودكانشان به خاطر شرايط
عادي موجود كه تا اواخر سال 1997 ادامه داشت، بسيار بالا بود ( همانطور كه رشد نسبت
خالص پذيرش در مقطع ابتدايي و راهنمايي ما بين سالهاي 98-1990 نشان مي دهد) ؛ اما
بحران اقتصادي تأثير بسزايي در تغيير نظريه مثبت مردم درباره آموزش و پرورش
داشت.همينكه اهميت رو به رشد آموزش و پرورش تغيير كرد و رو به كاهش گذاشت ، مردم با
اين حقيقت مواجه شدند كه ارزش آموزش و پرورش مي تواند به راحتي تنزل پيدا كرده و جز
نيازهايي قرار گيرد كه از اهميت ثانوي برخوردارند، چرا كه نيازهاي اوليه ديگر (
يعني خوراك و پوشاك ) كه به بقاء خانواده كمك ميكنند بايد در اولين مرحله مورد توجه
واقع شوند. اين موضوع منجر به ترك تحصيلي دانش آموزان زيادي شد ، همانطور كه كاهش
نسبت خالص پذيرش و افزايش ميزان ترك تحصيل كرده ها نشان مي دهد.در درون يك چنين
گستردگي، افزايش آگاهي مردم، براي كمك به ديگران كه اعضاي خانوادة خود را در مدرسه
باقي نگهدارند .جزء نيازهاي اوليه و اساسي است.
ازجمله اصلي ترين طرحهاي آموزشي در راستاي اعمال اصلاحات بنيادين در ساختار نظام
آموزشي کشور مي توان از موارد ذيل نام برد :
طرح ملي والدين رضاعي (با صورت اختصاري GNOTA) يكي از فعاليتهاي سازمان دهي شده
در اين كشور است كه مظهر وقوف مردم براي كم كردن ميزان ترك تحصيلي در خانواده هاي
فقير مي باشد.
طرح ملي مشابه با طرح فوق، با عنوان طرح حمايت اجتماعيSocial Salety Net))
مربوط به وزارت کشور و همكاري وزارت رفاه مردم (Minister Coardinator For peoples
Welfare)
طرح ريشه كن سازي فقر( Eradiation Porevty) که درسال 1998 آغاز به كار كرد.
هدف اين برنامه كمك به بيش از يك ميليون جمعيت كشور بود كه به دليل بحران
اقتصادي ، فقير بودند.
طرح " Aku Anak Sekolah"(من يك بچه مدرسه اي هستم )
طرح اعطاي بورس تحصيلي به دانش آموزان مقطع ابتدايي و مقدماتي متوسطه
طرح اعانه غير مستمر (block grant program) با هدف تقويت توانايهاي مدارس
ابتدايي و مقدماتي متوسطه به شكل حمايت هاي مالي به منظور حمايت از برنامة آموزش
پايه اجباري 9 ساله
توسعه آموزشي
به طوركل، كارايي و برابري مدارس ابتدايي و راهنمايي، طي هشت سال گذشته روبه
افزايش گذاشته است، اگر چه در دو سال اخير به طور نامحسوسي رو به وخامت گذاشته است.
فرصت دستيابي به آموزش درسال 1990 هم درمقطع ابتدايي و هم درمقطع راهنمايي افزايش
يافته و نسبت خالص پذيرش به92درصد در مقطع ابتدايي و به36 درصد در مقطع راهنمايي
رسيد. اينها شرايطي هستند كه قبل از آمادگي دولت براي اجراي آموزش پايه اجباري 9
ساله بر جامعه حاكم بود اما از زمان اجراي اين برنامه از جانب دولت، برابري فرصت
دستيابي به آموزشي هم در مقطع ابتدايي و هم در مقطع راهنمايي به طور زيادي افزايش
يافت.نسبت خالص پذيرش بچههاي 7 تا 12 سال كه در مدارس ابتدايي حضور پيدا ميكنند
از سال 1997 به اين طرف افزايش يافته به %96/96 درصد رسيده است درحاليكه براي
بچههاي 13تا 15 سال درمقطع راهنمايي %92/55 درصد رسيد. البته، تأثيري منفي بر نظام
آموزشي كشور اندونزي داشته است، بطوريكه نسبت خالص پذيرش در سال 1998 كاهش يافت و
به %7/93درصد درمقطع ابتدايي و % 05/55 درصد در مقطع راهنمايي رسيد.
اين بحرانها همچنين منجر به افزايش ترك تحصيلي، افزايش ميزان رفوزگي وكاهش ميزان
گذر از مقطع ابتدايي به راهنمايي شد. فرصت دست يابي به آموزش پابه نه تنها از طريق
نظام مدرسهاي رسمي بلكه از طريق آموزشهاي غير رسمي نيز توسعه يافت. كساني كه به
مدارس راهنمايي و ابتدايي دسترسي ندارند ميتوانند از برنامههاي ردة A وB بهرمند
شوند، كه از زمان آغاز آموزش پايه اجباري به اين سو سرمايه گذاري زيادي روي آنها
شده است. شمار دانش آموزاني كه در برنامههاي ردة A شركت كردند از سال 1990 به اين
طرف افزايش يافت و در سالهاي 98-1997 به 44803 نفر رسيد و بيشتر آنها (%7/89) با
پشت سر گذاردن امتحان مقطع ابتدايي، واجد شرايط لازم براي ادامة تحصيل در مقطع
راهنمايي شدند. اين موضوع در مورد كساني كه در برنامة ردة B شركت داشتهاند نيز
صدق ميكند چرا كه تعداد آنها نيز از سال 1994 افزايش يافته و به 94345 شركت كننده
در سالهاي 98ـ1997 رسيد و بيشتر آنها (%90) امتحان مقطع راهنمايي را پشت سر
گذاردهاند. در مقايسه با نسبت بالاي شركت كنندگاني كه از امتحانهاي ابتدايي و
راهنمايي گذر كردهاند، انتظار ميرود كه برنامههاي ردة A وB در آينده، به خاطر
ميزان كارايي بالايشان، نقش مهمتري را در آموزش و پرورش ايفا كنند.
دستاوردهاي آموزشي
از سال 1994، كه در آن آموزش پايه اجباري برگزار شده به اين طرف براي حدود 4 سال
ميزان شركت در مدارس ابتدايي وراهنمايي افزايش شديدي داشته است. البته در سال 1998
ميزان شركت به دليل بحران پولي،كاهش يافته است. برخلاف ميزان شركت كنندگان، ميزان
ورودي مقاطع ابتدايي و هم در مقاطع راهنمايي به طور آهسته اما مستمر رو به افزايش
بوده است ،البته ميزان ورودي مدارس راهنمايي داراي نوسان بيشتري است، اگر چه همچنان
رو به افزايش است. به طور كلي طي ده سال گذشته ميزان افت تحصيلي در مقاطع ابتدايي
به طورمستمر رو به كاهش بوده است، در همان دوره نرخ افت تحصيلي در مقطع راهنمايي رو
به كاهش گذاشت ، اگر چه در سال 1993 بطور فاحشي بالا دقت اما طي 3 سال پس از آن
بطور فاحشي كاهش يافت .نرخ افراد مردودي درمقطع ابتدايي تنها شاخص آموزشي است كه
بطورغيرقابل پيش بيني نوسان داشته است ( مخصوصاً در مدارس خصوصي، مقطع
ابتدايي)اگرچه اين تغييروتحول بيشتر به سمت بالا بوده است.برخلاف نرخ افراد مردودي
مقطع ابتدايي،نرخ افرادمردودي مقطع مقدماتي متوسطه ،طي10سال گذشته، به آهستگي رو به
افزايش بوده است. بطور كلي ، طي ده سال گذشته، ضريب بازدهي درمقطع ابتدايي به طور
مستمر روبه افزايش بوده است.درهمان دوره، ضريب بازدهي درمقطع راهنمايي همانند مقطع
ابتدايي بوده است.بطوركلي ، طي ده سال گذشته به استثناي سال 1996 ، شرايط لازم براي
معلمان مقطع راهنمايي به طور مستمر اصلاح شده اند.درهمان دوره شرايط لازم براي
معلمان مقطع ابتدايي همانند مقطع راهنمايي اصلاح شدند، اگر چه نه به جديت مقطع
راهنمايي.
مديريت آموزشي
گروه بررسي و تحقيق ملي APPEAL براساس دستورالعمل شماره 1988/P/0377 سازمان
فرهنگ و آموزش كه در تاريخ سيام ماه ژوئيه سال 1989 تصويب شد، پايهريزي شده است.
عضوهاي تيمي متخصص اين گروه بررسي و تحقيق از عضوهاي تيمي متخصصي همچون
وزارتخانهها و NGOهاي گوناگون تشكيل شده است كه در مقطع وزاري اين گروهها توسط
نمايندة‘رفاه مردم’، سازماندهي ميشود، همان كسي كه آموزش پايه 9 ساله را در كشور
اندونزي سازماندهي ميكند، درحالي كه گروه بررسي و تحقيق فني توسط مديركل آموزش
خارج از مدرسه، جوان و ورزش، سازمان فرهنگ و آموزش سازماندهي ميشود، در مقاطع
استاني، منطقهاي و ناحيهاي اين گروهها توسط مديريتي آموزشي پايه 9 ساله كه مدير
كل آموزشي پايه و متوسط و MOEC نيز ميباشد، سازماندهي ميشود. همه وزارتخانههايي
كه در بالا به آنها اشاره مسئول ادارة تعليم و تربيت براي همة متناسب با مسؤليتها
و وظايفي تخصصي به خود ميباشند. سياستها و طرحهاي آموزش كه در“دستور العملهاي
پنچ سالة سياست كشور”(GBHN) بيان ميشوند توسط بالاترين هيئت قانوني كشور يعني‘مجلس
شوراي مردمي’(MRR) تعيين ميشوند.
MPR مسئوليت اجراي اين دستورالعملها كه توسط GBHN تدارك ديده شدهاند را به رئيس
جمهور و كابينه او كه در اين مورد‘سازمان فرهنگ و آموزش ميباشد’ واگذار ميكند.
MPR مسئوليت كنترل و نظارت بر اجرا را به پارلمان ملي(شوراي نمايندگي مردمي DRR)
واگذار ميكند. دولت به منظور اينكه در برنامة تعليم و تربيت براي همة پيشنهادات و
نظرات اجتماعي را نيز يكبار نبود،‘هيئت مشاورهاي آموزش ملي’(BPPN) را تشكيل داده
است.
سرمايه گذاري
معين كردن مقدار دقيق پولي كه براي تأمين هزينه، برنامه EFA در كشور اندونزي صرف
شده است آسان نيست، چرا كه DGS قسمت اعظم پولي كه براي تأمين هزينه، برنامه EFA صرف
شده دستكم از جانب دو هيئت مديرة پرداخت ميشود. مقداري از منابع مالي DG مربوط به
آموزش متوسط و ابتدايي براي تأمين هزينة فعاليتهاي EFA مصرف ميشود، و همين طور
مقداري از منابع مالي DG. DG مربوط به آموزش خارج از مدرسه و ورزش و جوانان نيز
صرف فعاليتهاي EFA ميشود. بنابراين، مقدار پول مصرف شده توسط اين در DG(ببينيد
جدول زير را) براي فعاليتهاي آموزشي به عنوان تعيين كننده شاخص مقدار پول سرمايه
گذاري شده براي فعاليتهاي EFA بكار ميرود.بودجة آموزشي كه براي فعاليتهايEFA
استفاده ميشده، از سال 89/90 رو به 97/96 افزايش داشته است. جمع كل توليد ناخالصي
داخلي از سال1996/.1995 به 97/1996 كاهش داشته است. با فرض اينكه جدول ارزش روپيه
نسبت به دولار آمريكا همچنان ثابت باقي مانده است، انجام ميگيرد. مشخص نيست كه آيا
گرايش رو به كاهش جمع كل توليدات نا خالص داخلي نشانه دهندة اين است كه فعالتهاي
EFA به هدفهاي نهايي خود دست يافتهاند يا نه. براي مطمئن شدن از اين مسئله يك
متغيير ديگر نيز بايد اضافه، يعني جمعيت كشور اندونزي كه هنوز نيازمند فعاليتهاي
EFA ميباشند. اگر جمعيت كاهش يابد، ميتوان اميد داشت كه فعاليتهاي EFA نسبتاً به
اهداف خود رسيده(حداقل از ديد فرصت دسترسي برابر به آموزش و پرورش)، اما اگر ان
جمعيت افزايش يابد نشان دهندة اين خواهد بود كه فعاليتهاي EFA نياز به توجه بيشتري
از جانب كساني كه عهده دار آنها هستند ميباشد. از دامنة بحث امروز ما خارج است كه
از زاويه كيفيت آموزش اين موضوع بپردازيم چرا كه اين مسئله نيازمند متغيرهاي بيشتري
است.
آمار تحصيلي
شمار دانشآموزان
شمار دانشآموزان در سطح آموزشي پايه ازسال 1990 تا 1998 نمايانگر الگوهاي
مشاوري در مقاطع ابتدايي و راهنمايي است. درسال 1990،شمار دانشآموزان در مقطع
ابتدايي كه شامل دانشآموزاني از مدارس اسلامي نيز ميباشد41/29 ميليون نفر بوده
است. اين رقم در سال 1995 تا 70/29 ميليون نفر افزايش يافت، اما درسال 1998 اين رقم
تا 29/29 ميليون نفر كاهش يافت.ازشمار دانشآموزان مقطع ابتدايي ومدارس اسلامي(MI)
اينطور برآورد ميشود كه اين كاهش ادامه خواهد داشت يا بطوريكه تا سال 2000 اين
رقم به 09/29 ميليون نفر خواهد رسيد. اين گزارش در طول يك دهه مطمئناً با كاهش
تعداد كودكاني كه به سن تحصيل رسيدهاند، مربوط ميشود؛ بطوريكه تعداد اين كودكان
از 59/27ميليون درسال 1995 به 58/25 ميليون نفر درسال 1998 كاهش يافته است. شمار
دانشآموزان در مقطع راهنمايي(جداي از دانشاموزان مدارس اسلامي) در حدود 69/5
ميليون نفر بوده است، كه در سال 1993 تا سقف 9/5 ميليون نفر افزايش داشته، و در سال
19988 تا 02/8 ميليون نفر افزايش داشته است. با اضافه كردن دانشآموزان مدارس
اسلامي اين رقم به 74/9 ميليون نفر خواهد رسيد.شمار دانشآموزان مقطع راهنمايي در
سال 2000، تا سقف 20 ميليون تخمين زدهاند؛ بنابراين طي يك دهه، شمار دانشآموزان
مقطع راهنمايي تاسقف4ميليون نفرافزايش خواهد داشت.طبق آمارسال1990تعداد
دانشآموزاني كه به سن تحصيل رسيدهاند، حدود 31/12ميليون نفر بوده است و در سال
1998 تا سقف 42/13 ميليون نفر افزايش داشته است. بنابراين، گرايش رو به افزايش
دانشآموزاني كع به مدارس وارد ميشوند با شمار رو به افزايش دانشآموزاني كه به سن
مقطع تحصيلي راهنمايي رسيدهاند مربوط ميشود.
طي چهار سال اول اجراي آموزش پايه9ساله، از زمان اعلام آن در سال 1994، نتايج
بسيار رضايتبخشي را نشان داده است. بطور مركب شمار دانشآموزان آموزش پايه درسال
1994 بالغ بر44/36 ميليون نفر بوده است كه از اين ميان 46/29 ميليون نفر آن را
دانشآموزان مدارس ابتدايي و اسلامي و 98/6ميليون نفر آن را دانشآموزان مدارس
راهنمايي و اسلامي تشكيل ميدادند. در سال 1997، شمار دانشآموزان آموزش پايه تا
سقف 00/39 ميليون نفر، بر طبق مشخصات زير افزايش داشته است.
1) شماردانشآموزان مدارس ابتدايي واسلامي 27/29ميليون نفر باكاهش190هزار نفري
2) شمار دانشآموزان مدارس راهنمايي و اسلامي بالغ بر73/9ميليون با افزايش 75/2
ميليون نفري
بحران اقتصادي بر شمار دانشآموزان آموزشي پايه تأثير داشته است. در سال 1998،
شمار دانشآموزان آموزشي پايه با مشخصات زير بالغ بر 64/38 ميليون نفر بوده است.
دانشآموزان مدارس ابتدايي و اسلامي جمعاً بالغ بر 10/29 ميليون نفر
دانشآموزان راهنمايي و اسلامي جمعاً بالغ بر 54/9 ميليون نفر
نرخ ورودي
ميزان ورودي آموزش ابتدايي در طي سالهاي 1998-1990 افزايش رو به گسترشي را نشان
ميدهد. اميد است كه اين افزايش تا سال2000 همچنان ادامه داشته باشد.ميزان ناخالص
ورودي، طي10سال گذشته تا %7 درصد افزايش داشته است. درسال 1990ميزان ناخالص ورودي
به 83/93 درصد رسيد.اين رقم درسال 1994 تا30/97درصد افزايش پيداكرد ودرسال1997به
بالاترين حدخود يعني21/101درصدرسيد.درسال 1998،ميزان ناخالص ورودي تا34/99 درصدكاهش
پيدا كرد و اينطور برآورد ميشود كه اين رقم درسال 2000 تا 86/100 درصد افزايش
پيدا كند.اگر اين موضوع را از جنوب جغرافيايي مورد بررسي قرار دهيم، متوجه خواهيم
شد ميزان ورودي آموزش ابتدايي در مناطق روستايي نسبتاً بيشتر ازمناطق شهري
است.درسال1990، ميزان ورودي آموزش ابتدايي در مناطق شهري در مقايسه با مناطق
روستايي كه بالغ بر08/73درصد ميشد، تنها 75.20 درصد بود. در سال 1995، ميزان ورودي
در مناطق شهري تا سقف 13/21 درصد افزايش پيداكرد، در صورتي كه در مناطق روستايي با
افزايش 71/76درصدي مواجه بوديم. در سال اول بحران پولي، كه سال 1997 باشد ميزان
ورودي در مناطق شهري نسبتاً ثابت ماند تنها به 82/21درصد رسيد در صورتيكه اين ميزان
در مناطق روستايي تا 39/79 درصد در همان سال افزايش داشت. ميزان ناخالص ورودي مدارس
ابتدايي تا سال 2000، درمناطق شهري تا 72/21 درصد و در مناطق روستايي تا 14/79 درصد
تخمين زده ميشود.گرايش در ميزان خالص ورودي آموزش ابتدايي، افزايش نسبتاً كمي را
نشان ميدهد. طي سالهاي 1998-1990 تنها يك افزايش 4 درصدي داشتهايم. در سال
1990 ميزان خالص ورودي آموزش ابتدايي به 11/45 درصد رسيد، اما در سالهاي بعد از آن
تا پايينترين حد خود كاهش پيدا كرد بطوريكه در سال 1995 به 02/41 درصد رسيد. و
سالهاي بعد از 1995 افزايش دوباره پيداكرد بطوريكه در سال 1997 به اوج خود يعني
13/49 درصد رسيد.وآنطور برآورد ميشود كه درسال 2000 به همان حد برسد.اگر از جنبة
مكاني موضوع را مورد بررسي قرار دهيم، متوجه خواهيم شد كه ميزان خالص ورودي آموزش
ابتدايي در مناطق شهري ثابت مانده است. در سال 1990،ميزان خالص ورودي به 23/9 درصد
رسيد، اما در سال بعد از آن به 16/8 درصد رسيد. اين رقم همچنان افزايش پيدا كرد و
درسال 1998 به 76/9 درصد رسيد. در مناطق روستايي افزايش ميزان ورودي نسبتاً كم بود.
در سال 1990 اين ميزان به 88/35 درصد رسيد و در سال 1995 تا 85/32 درصد كاهش يافت.
در سال 1996، اين ميزان تا 99/38 درصد افزايش يافت و در سال 1998 به همان صورت باقي
ماند.افزايش اين رقم در سال 2000 تا سقف 99/93 درصد تخمين زده ميشود.ميزان ورودي
مقطع راهنمايي از طريق ميزان انتقال ارزشبابي ميشود، يعني براساس شمار فارغ
التحصيلان مقطع ابتدايي كه خود در مقطع راهنمايي از طريق ميزان انتقال به مقطع
راهنمايي بطور كلي از 32/60 درصد در سال 1990 به 26/71 درصد در سال 1995 افزايش
داشته است؛ و در سال 1998 تا 91/70 درصد كاهش پيدا كرد. اين طور برآورد ميشود كه
اين رقم يك افزايش 44/75 درصدي در سال 2000 داشته باشد.اگر از جنبة جنسيت به اين
موضوع نگاه كنيم، متوجه مي شويم كه ميزان انتقالي دانش آموزان پسر هر ساله رو به
افزايش است. و در سال 1990، ميزان انتقالي دانش آموزان پسر از 07/59 درصد به 51/74
درصد افزايش پيدا كرد.
اين رقم در سال 1998در اثر بحرانهاي اقتصادي و پولي تا 14/74 درصد كاهش يافت. و
براي سال 2000 يك افزايش 45/94 درصد در اين رقم برآورد ميشود. ميزان انتقالي دانش
آموزان دختر نسبتاً كمتر از دانش آموزان پسر است.درسال 1990ميزان انتقالي دانش
آموزان دختر تا سقف 69/57 درصد كاهش داشت و در سال 1992تا 96/73 درصد افزايش پيدا
كرد. در سال 1998 به دليل بحران پولي اين رقم تا 63/67 درصد كاهش يافت. براي سال
2000 يك كاهش 07/56 درصدي در ميزان انتقالي دانش آموزان دختر برآورد شده است.اگر از
جنبة جغرافيايي موضوع را مورد برسي قرار دهيم، متوجه خواهيم شد كه ميزان انتقال
دانش آموزان مقطع راهنمايي در مناطق شهري بيشتر از مناطق روستايي است. در سال 1990،
نسبت انتقالي در مناطق شهري 57/38 درصد و در مناطق روستايي 75/21درصد بود.اين رقم
در مناطق روستايي،هر چند به مقدار كم، رو به افزايش گذاشت. ميزان انتقالي در مناطق
شهري در سال 1995 به 05/46 درصد و در سال 1997 به 13/50 درصد رسيد. اما اين رقم در
سال 1998، به دليل بحران پولي موجود كه قبلاً ذكر شد و تأثير زيادي روي دانش آموزان
مناطق شهري گذاشت، تا 84/45درصد كاهش يافت. اينطور تصور ميرود كه درسال 2000 اين
رقم تا 76/48 درصد افزايش يابد. نسبت انتقالي در مناطق روستايي در سال 1995 تا
24/25 افزايش يافت و درسال 1997به منتها درجة خود يعني 42/27 درصد رسيد.درسال دوم
بحران پولي، اين نسبت انتقالي تا 08/25 درصد كاهش يافت و اينطور تصور ميرود كه تا
سال 2000 اين رقم تا 68/26 درصد افزايش يابد.
نسبت پذيرش
نسبت پذيزش(ER) يكي از شاخصهاي دستيابي به آموزش پايه اجباري 9 ساله است. روند
نسبت پذيرش دانش آموزاش در طي ده سال گذشته شكل كلية مشابهي را با روند تعداد دانش
آموزان نشان ميدهد. به هر حال اين روند درمدارس ابتدايي تقريباً يكسان بوده است
چراكه اين روند درمقايسه با نسبت پذيرش درمدارس راهنمايي به منتها درجة خود رسيده
است. نسبت ناخالص پذيرش(GER) درمدارس ابتدايي در سال 1990 به 46/109 درصد رسيد. و
در مراحل بعدي همچنان بر درصد آن افزوده شد تا اينكه در سال 1995 به 86/111 درصد و
در سال 1998 به 74/113 درصد رسيد. و اينطور تصور ميرود كه تا 61/114درصد افزايش
يابد. بنابراين نسبت پذيرش مدارس ابتدايي در هشت سال گذشته تا %4 درصد افزايش پيدا
كرد. بيشترين سهم نسبت پذيرش متعلق به مدارس دولتي است كه در سال 1990 بالغ بر
59/91 درصد بوده است، در حالي كه آموزش ابتدايي خصوصي درهمان سال تنها تا 87/17درصد
سهيم بوده است. اين نسبت تاسال 1998همچنان يك سان باقي ماند بطوريكه سهم مدارس
ابتدايي دولتي 38/93درصد بود و مدارس ابتدايي خصوصي 36/20 درصد بود.اگر از جهت محل
و مكان مدارس اين موضوع مورد بررسي واقع شود، مشخص خواهد شد كه نسبت ناخالص پذيرش
مدارس ابتدايي در مناطق روستايي، سهم بيشتري را در مقايسه با مناطق شهري به خود
نسبت ميدهد.در سال 1990، نسبت ناخالص پذيرش مدارس ابتدايي در مناطق روستايي به
02/81درصد رسيد در حالي كه در مناطق شهري تنها تا 44/28درصد بالغ ميشد. رشد نسبت
ناخالص پذيرش در مدارس ابتدايي هم در مناطق شهري و هم در مناطق روستايي خيلي كم
بوده است. در سال 1995، اين نسبت در مدارس ابتدايي واقع در مناطق شهري تا 05/29درصد
افزايش پيدا كرد در حالي كه همين نسبت در مناطق روستايي به 83/82 درصد ميرسيد. در
سال دوم بحران پولي نسبت ناخالص پذيرش در مناطق شهري همچنان به همان صورت باقي ماند
اما در مناطق روستايي تا 21/84 درصد افزايش يافت. اين طور تصور ميرود كه نسبت
ناخالص پذيرش در مناطق شهري و روستايي تا 85/29 و 76/84 درصد درسال
2000افزايش يابد روند نسبت خالص پذيرش(NER) آموزش ابتدايي، شكل كلي مشابهي با روند
نسبت ناخالص پذيرش نشان داده است. افزايش نسبت خالص پذيرش در مقطع ابتدايي
تنها %2 است در حاليكه قبلاً ابن نسبت بالا بوده است. درسال1990نسبت خالص پذيرش
مقطع ابتدايي به 03/92 درصد ميرسيد و در سال 1994 تا 71/94 درصد افزايش يافت و در
سال 1996 به منتها درجة خود يعني 98/94 درصد رسيد. نسبت خالص پذيرش مقطع ابتدايي تا
74/93 درصد، درسال 1998 كاهش يافت و انتظار ميرود كه اين نسبت درسال 2000 تا %94
در صد افزايش پيدا كند.اگر از جنبة جغرافيايي به اين مسئله نگاه كنيم، نسبت خالص
پذيرش مقطع ابتدايي در مناطق شهري در مقايسه با مناطق روستايي نسبتاً پايين است و
در ده سال گذشته، هيچ گونه رشد قابل ملاحظهاي در نسبت خالص پذيرش، نه در مناطق
روستايي و نه در مناطق شهري وجود نداشته است.درسال 1990، نسبت خالص پذيرش مدارس
ابتدايي در مناطق شهري به 90/23 درصد ميرسيد و در سال 1994 اين رقم تا 25/25درصد
افزايش يافت.از سال 1995به اين طرف نسبت خالص پذيرش در مقاطع ابتدايي رو به كاهش
گذاشت بطوريكه در سال 1998 به 92/24 درصد رسيد.درسال 2000 اين رقم تا 86/24 درصد
كاهش خواهد يافت. در مناطق روستايي، در سال 1990، نسبت خالص پذيرش(NER) مقطع
ابتدايي به 13/68 درصد رسيد و در سال 1995 تا 56/69 و درسال1997 تا78/69 درصد
افزايش يافت. نسبت خالص پذيرش(NER) مقطع ابتدايي، در سال 1998 يك درصد كاهش داشت
يعني به 82/68 درصد رسيد و اينطور تصور ميرود كه اين رقم تا سال 2000 به %69
افزايش يابد. بررسي نسبت خالص پذيرش مقطع راهنمايي در طي يك دهه افزايش نسبتاً
زيادي را نشان داد. در سال 1990 نسبت خالص پذيرش مقطع راهنمايي 85/52 درصد و سال
1995 تا 67/62 درصد و در سال 1997 تا 71/72 درصد افزايش يافت. طي اولين سال بحران
اقتصادي نسبت خالص پذيرش مقطع راهنمايي تا 92/71 درصد كاهش يافت و اينطور تصور
ميرود كه اين رقم تا سال 1999 تا 22/72 درصد و تا سال 2000 تا 73درصد افزايش يابد.
|