با توجه به تنوع ويژگيها وسطوح مختلف مسئوليت،معضل اصلي،انجام دروني كل اين نظام
است .بنا براين تمامي تلاشهاي كه درراستاي هماهنگي ومرافقتهاي دوجانبه صورت مي گيرد
مهم محسوب مي شود.تا زمان جنگ جهاني دوم، نظامهاي آموزشي مناطق به صورت جزيره هاي پراكنده
بود،هرچندازسال1897رؤساي ادارات آموزش منطقه اي(وزيران آموزش منطقه اي) كنفرانسهايي
با هدف تبادل اطلاعات وتجارب وهماهنگي نظام آموزشي در سطح ملي برگزار ميشد.
مخصوصاً ازدهه 1960ضرورت سياستي هماهنگتر دربخش آموزش آشكارترشد، موسسات غالباً
براي همكاري با دولت فدرال داير ميشدند.
كنفرانس مديران آموزش مناطق سوئيس مجدداً سازماندهي شده وبا يك دبيرخانه و4 سازمان
منطقه اي داير گشت.اين 4 كنفرانس منطقه اي به اين دليل داير شدند كه برخي از مناطق
بنا بر دلايل زباني ، تاريخي وجغرافيايي، خواستار همكارهاي نزديكتري شده بودند .
در مقياسي كوچكتر ازاين 26 منطقه، سياست هماهنگي مهمي اعمال شد كه شامل تدوين برنامه
درسي مشترك، چاپ مطالب آموزشي واداره مشترك موسسات آموزشي ونيزتوافق هايي بر سر ارزشيابي
مدارك و شرايط ورودي مدارس ودانشسراها ميشود.يك ابزارقانوني مهم جهت هماهنگي نظام
آموزشي«توافقنامه هماهنگي آموزش»استكه درسال 1970توسط مناطق«به منظورتوسعه آموزش وهماهنگي
مقررات منطقه اي آموزش» تنظيم شد.تاكنون 25 منطقه اين توافقنامه را امضاء كردند.از
جمله مفاد اصلي اين توافقنامه ميتوان به موارد ذيل اشاره نمود :
. آغازتحصيلات اجباري از سن 6 سالگي
. افزايش دوره زماني آموزش پايه به 9 ساله با حداقل برنامه سالانه 38 هفته اي