« چ » |
||
|
چار ديواري اختياري ! |
چاقو دسته خودشو نميبره ! |
چاه كن هميشه ته چاهه ! |
چاه مكن بهر كسي، اول خودت، دوم كسي ! |
چاه نكنده منار دزديده ! |
چرا توپچي نشدي ! |
چراغي كه به خونه رواست، به مسجد حرام است ! |
چشته خور بدتر از ميراث خوره ! |
چشم داره نخودچي، ابرو نداره هيچي ! |
چشمش آلبالو گيلاس مي چينه ! |
چشمش هزار كار ميكنه كه ابروش نميدونه ! |
چغندر گوشت نميشه، دشمنم دوست نميشه ! |
چنار در خونه شونو نمي بينه ! |
چوب خدا صدا نداره ، هر كي بخوره دوا نداره ! |
چوب دو سر طلا ست ! |
چوب را كه برداري، گربه دزده فرار ميكنه ! |
چوب معلم گله، هر كي نخوره خله ! |
چو به گشتي، طبيب از خود ميازار --- چراغ از بهر تاريكي نگه دار ! |
چو دخلت نيست خرج آهسته تر كن --- كه گوهر فرو شست يا پيله ور! |
چه خوشست ميوه فروشي --- گر كس نخرد خودت بنوشي ! |
چه عزائيست كه مرده شور هم گريه ميكنه ! |
چه علي خواجه، چه خواجه علي ! |
چه مردي بود كز زني كم بود ! |
چيزي كه شده پاره، وصله ور نمي داره ! |
چيزي كه عوض داره گله نداره ! |