طي دهة گذشته دولت برزيل سه سياست ملي عمده را ارتقا داده است. اولين آنها در
1993 و 1994 سيستم آموزشي را بهعنوان يك كل تحت پوشش قرار داد و تجهيز
معلمان،مدارس،دبيرخانههاي آموزش و سازمانهاي غير دولتي را تا اين كه در رابطه با
موضوعات آموزش متعهد شوند. اين هدف عمدهاي بود تا اين كه اهداف آموزش براي
همة طرحها و درگير ساختن عوامل مختلف درآماده سازي برنامه10ساله 1994منتشر گردد.
در سال 1995 بهزودي دولت مركزي جديد تلاش بهمنظور بسيج اجتماعي كاملي بهراه
انداخت كه تحت عنوان Acorda – Brasil – Esta naltorada Escda (يعني : برزيل از
خواب بيدار شود – وقت رفتن به مدرسه است ) ناميده شد. و از طريق انبوهي از رسانهها
حمايت گرديد و در سراسر كشور انتشار يافت اين تلاش منجر بهيك برنامة دائمي براي
بسيج جامعه بهمنظور توجه به موضوعات آموزشي گرديد .دو سال بعد سومين تلاش تحت
عنوان Toda crianca na Escda ( يعني هر كودكي در مدرسه ) ناميدهشد كه تمام
رسانهها. ايالتها و دبيرخانههاي شهري آموزشي و بسياري از سازمانهاي شهري
مختلفي را حول نياز به مطمئن ساختن اين كه همة بچههاي 14-7 ساله در مدرسه حضور
دارند بسيج كرد.
چالشهاي آموزشي
امروزه بيشتر مطالبات مردم و انتقاد از نمايندگيهاي دولتي برنامههاي مراقبت
روزانه و پيش دبستاني و آموزش مقدماتي متوسطه متمركز شده است. بنابراين وقتي كه اين
مطالبات برآورده شدند و مشكلات ويژه اين سطوح آموزش حل شود EFA به اهداف خود نائل
خواهد گشت. نرخ خالص دانش آموزان آموزش ابتدايي بسيار نزديك به نرخ كشورهاي توسعه
يافته است.مشكل امروز برزيل بسيار بيشتر از آنكه ملي باشدناحيهاي و روستايي
است. FUNDEF كه منابع را براي آموزش ابتدايي بر اساس تعداد دانش آموزان در حال
تحصيل توزيع ميكند خدمات را در نواحي نيازمندتر بويژه درنهادهاي بلدي
سريعاًگسترش داده است.كاهش اساسي درنرخ تجديديها و اخراجيها وجود
داشته است.رشد سريع در تحصيل دختران در دهة 1990مشهود بوده است. وضعيت دولت فدرال
يك مورد واقعي است. در حالي كه درست است كه اهداف دسترسي همگاني به مدرسه تا حد
زيادي برآورده شدهاند ولي اهداف تضمين برابري كيفيت و اثر بخشي درسيستم مدرسه
هنوز برآورده نشدهاند همچنين غلبه براين چالشهاي بسيارپيچيدهتر
ومشكلتر است ومستلزم ارزيابي مجدد استراتژيها وشكل دادن به برنامههاي جديدي
است كه قادر باشند فرهنگ مدرسه و ساختار اداري سيستم را تغيير دهند.موفقيتهاي
اساسي در عرصة آموزش ابتدايي در نواحي كمتر توسعه يافته بوجود آمده است.عدم تعادل
نسبي نواحي هنوز يك مشكل است.حياتي است كه همكاري بين دولت فدرال، ايالات و نهادهاي
شهري و NGOها بهبود پيدا كند. بهر حال خط مشي آموزشي هنوز از غياب يك طرح ثابت ملي
براي بهبود اين همكاري و توسعة پوشش به آن گروه رنج ميبرد دردهة آينده
بايد به آموزش بزرگسالان و ميانسالان اولويت داده شود.توسعه كتابخانههاي مدارس و
گسترش برنامه هايي كه خواندن را بهبود ميبخشند – براي بخشي از دانش
آموزان و معلمان – نيز بايد تشويق شود. آموزش در كلاس به تنهايي براي ماهر شدن در
زبان نوشتني كافي نيست. به كتابخانههاي علمي كه هنوز در بيشتر مدارس موجود نيستند
نيز بايد توجه مشابهي مبذول گردد.تقاضاي روز افزوني درجهت آموزش بومي و غلبه بر
نابرابريهاي قومي بخصوص درخصوص برزيليهاي– آفريقايي وجود دارد.هر تحليلي از وضعيت
برزيل اثبات ميكند كه دولت فدرال بطور كلي ديد مثبتي نسبت به سيستم
آموزشي داشته و اعمالشان را با حمايت از ايجاد شركتها بعنوان يك استراتژي
غير اجتناب براي اثر بخشتر كردن بيشتر خط و مشيهاي مورد استفاده به جهت صحيحي
هدايت كرده است.