اگـر بـه قـلـه بـر آیـی و بـر فـرازی تـیـغ
درو فـتـد ز کـمـر «آفـتـاب شیـر سوار»
خواجوی کرمانی
خاستگاه بسیاری از اسطورهها و باورهای جوامع باستان و بازتاب آنها بر روی نگارهها و آثار هنری همان مردمان، از پدیدهای کیهانی یا زمینی در محیط پیرامونی آنان الهام گرفته شده است. پژوهش بر روی باورها و تجلی مادی آنها نشان داده است که آنها به تمامی فرآیند خلاقیت ذهن بشر نبوده و همواره حضور عاملی واقعی و ملموس در محیط زندگی انسانها، تأثیری چشمگیر در پیدایش و شکلگیری باورهای همگانی داشته است.
ترکیب توأمان «شیر و خورشید» در یادمانهای نگارین و متون ادبی ایرانیان و دیگر مردمان شرق باستان به فراوانی دیده شده است. در این ترکیب، نگارهای از شیر دیده میشود که پرتوهای خورشید، گوی خورشید، گردونه خورشید و یا خدا/ ایزد وابسته به آن بر پشت یا پهلوی او جای دارد و یا خورشید در میانه دو شیر خروشان جای گرفته است. چنین نقوشی از جمله بر اشیای مفرغین لرستان و سنگنگارههای هخامنشی دیده میشوند.
پرسش اینجاست که کدام پدیده در طبیعتِ پیرامون مردمان باستان موجب پیدایش این نگاره و باورهای وابسته به آن شده است؟ نگارنده گمان میدهد که این نگاره نیز به مانند بسیاری از آثار هنری و اعتقادی دیگر، ردی در آسمان و سرای کیهانی داشته باشد.
پر نورترین و بزرگترین ستاره صورت فلکی شیر/ اسد (Leo)، ستاره «قلبالاسد» یا «مَلَکی» (Regulus) است که گاه به نام صورت فلکی خود، «شیر» خوانده میشود. این ستاره درخشان و تا اندازهای آبی رنگ، یکی از فرخندهترین و گرامیترین ستارهها نزد ایرانیان دانسته میشده و نماد پادشاهی و شاهنشاهی بشمار میرفته است.
امروزه ستاره شیر در دامنه متوسط عرضهای جغرافیایی ایران در آخرین روزهای بهمنماه به آسمان سرشبی میرسد و همزمان با غروب خورشید در افق شرقی پدیدار میشود. اما در حدود چهار هزار سال پیش این رویداد در آغاز زمستان رخ میداد و ستاره شیر که از آغاز تابستان به آسمان روزانه رسیده بوده و هرگز دیده نمیشده است، اکنون و در آغاز زمستان و همزمان با رسیدن خورشید به انقلاب زمستانی و شب یلدا، از افق شامگاهی سر بر میکشد و پدیدار میشود.
به عبارت دیگر، زمان زایش و تولد سالانه خورشید با زایش شیر همزمان بوده است. هنگامی که خورشید به هنگام انقلاب زمستانی در حال فرو رفتن در افق غربی بوده، در همان لحظه، ستاره درخشان شیر در حال برآمدن از افق شرقی بوده است. این ستاره جای خالی خورشید در آسمان را تا بامداد روز بعد پر میکرده است.
شیر و خورشید از این زمان به بعد به یکدیگر نزدیک و نزدیکتر میشدهاند و شیر هر شب مقداری زودتر طلوع میکرده و در آسمان شامگاهی بالا و بالاتر میآمده است. پس از شش ماه و در نخستین روزهای تابستان، شیر و خورشید به مقارنه میرسیدند و خورشید «سوار بر شیر» میشد. یعنی در زمانی که خورشید به انقلاب تابستانی و اوج کمال خود رسیده است. از همین هنگام، شیر به آسمان روزانه رسیده و تا شش ماه از دیدهها پنهان میشد. شیر پس از این شش ماه ناپیدایی، دگرباره در آغاز زمستان و به هنگام زایش خورشید، هویدا میشود.
چنانکه میدانیم خورشید در فاصله انقلاب زمستانی تا انقلاب تابستانی، در حال اوج گرفتن و روزها در حال بلند شدن هستند. در حالیکه در فاصله انقلاب تابستانی تا انقلاب زمستانی، خورشید در حال افول و روزها در حال کوتاه شدن هستند. حضور و حرکت شیر در آسمان درست در هنگامی بوده که خورشید در وضعیت اوجگیری و گرم شدن و درخشانتر شدن بوده است. هنگامی که خورشید در وضعیت افول و سرد شدن بوده و از درخشندگیاش کاسته میشده، شیر نیز در آسمان دیده نمیشده است.
با توجه به ویژگیهای بالا، به نظر میآید که ترکیب و پیوستگی شیر و خورشید در فرهنگ و باورهای ایرانی از چنین رویداد کیهانی برگرفته شده است. مردمان باستان با مشاهده چنین پدیدهای، پیوندی میان شیر و خورشید احساس میکردهاند و توان و نیروی گرمابخشی و روشنایی خورشید را تحت تأثیر و یاری شیر میدانستهاند. آنان این باور را در نگارههای خورشیدی که بر پشت شیر جای دارد، نشان میدادهاند و آنچنان برایشان گرامی و فرخنده بوده است که نسلهای بعدی، نگارهای از آنرا به عنوان نشان کشور برگزیدند.