|
گونـاگـون
|
کتیبه‌ها و متون کهن
|
باستان‌شناسی
|
جشن‌ها و آیین‌ها
|
سازه‌های خورشیدی
|
گاهشماری و تقویم
 
|
اخترباستان‌شناسی
|
 

تخت جمشید

بنای میهنی ایرانیان و انجمن همپُرسگی ملی

بخش پنجم

بخش نخست، بخش دوم، بخش سوم، بخش چهارم

جامعه هخامنشی

برابری و آزادی

در تخت‌جمشید همه مردم برابرند. هیچگاه کسی را در حال خضوع و خشوع و کرنش و تسلیم نمی‌بینیم. هیچکس لگدمال نشده است. هیچکس فروتر از دیگران نمایانده نشده است. در میان پیاده‌ها هیچکس را سواره بر اسب نمی‌بینیم. هیچ چهره‌ای خشمگین و غضب‌آلود نیست. چهره‌ها همه آرام، موقر و با تبسمی ملایم هستند. در بسیاری جای‌ها دستان یکدیگر را به گرمی و با مهربانی در دست گرفته‌اند و یا دست خود را بر پشت دیگری گذارده اند و یا گلی زیبا را به هم تعارف می‌کنند. مردمان ملل گوناگون با پوشاک اختصاصی خود و آرایش سر و صورت خاص خود، در اینجا حاضر شده‌اند. هرگز آنان در لباس‌های پارسیان در نیامده‌اند. خط و زبان و فرهنگ آنان محترم بوده است. به پاس حضور آنان در هیچ کجا کسی را در حال انجام مراسم مذهبی خاصی نشان نداده‌اند تا مبادا مردم تصور کنند کسی قصد تبلیغ دین خاصی را در سر دارد. آنان را از قهر و غضب هیچ خدایی نترسانده‌اند.

ایرانیان عصر هخامنشی تصور نمی‌کردند که اندیشه‌ها و آرمان‌ها و اعتقاداتشان برتر و درست‌تر از دیگر ادیان است و به این لحاظ تلاش نمی‌کردند تا خود و اندیشه‌های خود را بر دیگران تبلیغ و تحمیل سازند. بلکه آنان به دنبال اتحاد و پیوند و همبستگی با تمام ملل جهان بودند. به دنبال جامعه‌ای صلح‌آمیز و دوستانه که از همه گونه ملل و اقوام و ادیان و تفکرها تشکیل شده باشد. جامعۀ آرمانی جهانی.

امور روزمره بر اساس لوحه‌های گلی

متأسفانه منابع و مآخذ ما برای بررسی زندگی روزمره و هنرهای مردمی آن روزگاران بسیار معدود و محدود است. این کمبود باعث شده تا سفرنامه‌ها و تواریخ مورخینی همچون هرودوت، سرچشمه اصلی نویسندگان شود.

استفاده از این منابع در حالیکه پاسخ‌هایی تا اندازه‌ای مفید برای پرسش‌های فراوان یافته است، اما در کنار آن، دستیابی به بسیاری از واقعیت‌ها را پیچیده‌تر ساخته است.

وضعیت امروزی ما از لحاظ داشتن منابع معتبرتر یک تفاوت عمده کرده است و آن کشف سی هزار لوحه گلی در تخت‌جمشید است. این لوحه‌ها که هرکدام تقریباً به اندازه یک کف دست هستند، به دفعات در دهۀ 1310 خورشیدی در نتیجه کاوش‌های کاخ‌های خزانه و صدستون کشف شدند. اینها نبشته‌هایی بودند که از 2500 سال پیش و از زمان داریوش بزرگ و بدون هیچ تغییری فرادست می‌آمد و در نتیجه هیچ مورخ و سیاستمداری نتوانسته بود مثل همیشه متن تاریخی آن را تحریف کند. آتش‌سوزی، علیرغم اینکه باعث سوختن و از بین رفتن همه چیز شده بود، اما موجب شده بود تا این گل‌های خام در آن حرارت داغ پخته شوند و تا به امروز از بین نروند.

تقریباً تمام این لوحه‌ها به خط و زبان عیلامی نوشته شده‌اند و همگی اسناد حسابداری و اداری و امور داخلی تخت‌جمشید است. قرائت این لوحه‌ها به تعدادی از پرسش‌های ما پاسخ داده است.

به موجب این لوحه‌ها، ما امروزه دانسته‌ایم که کارکنان تخت‌جمشید را بردگان تشکیل نمی‌دادند، بلکه مردان و زنان آزاده‌ای بودند که بطور یکسان و برابر و به اندازه کاری که انجام می‌دادند، دستمزد می‌گرفتند. به آنان نه تنها دستمزد و حقوقی شایسته، بلکه در مواقع خاصی پاداش و هدیه و کمک هزینه جنسی نیز پرداخت می‌شده است. آنان می‌توانستند به هنگام ازدواج، در هنگام تولد نوزادی تازه رسیده، در جشن‌ها و در بیماری‌ها از این پاداش‌ها برخوردار شوند. زنان در تخت‌جمشید نه تنها کار می‌کردند بلکه پا به پای مردان حتی در کارهای تخصصی و عالی شرکت داده می‌شدند. در اغلب مواقع زن و شوهر با هم در تخت‌جمشید شاغل بوده‌اند و کودکان خود را به مهد کودک آنجا می‌سپرده‌اند.

نظام اداری تخت‌جمشید کاملاً دقیق و منظم بوده است. دستمزدها و پاداش‌ها و کمک هزینه‌ها تماماً در اسناد کافی ثبت شده و از طرف هر دو نفر مهر شده است و آنگاه به دقت طبقه‌بندی و بایگانی شده‌اند و رونوشتی از این اسناد بنا به اقتضا برای ناحیه‌ها و شهرهای دیگر ارسال می‌شده است. هیچکس از این رویه مستثنا نبوده است و حتی مخارج بزرگان و وابستگان دربار و حتی شخص شاه به دقت کنترل و حسابرسی می‌شده است.

به موجب همین لوحه‌ها معلوم شده است که علاوه بر گِل از چرم و اوراق دیگر نیز برای نوشتن استفاده می‌شده است که امروزه هیچ نمونه‌ای از آن بدست نیامده است.

لوحه‌ها به ما پاسخ می‌دهد که پیروان همه ادیان نه تنها در امور داخلی آزاد بودند، بلکه برای مراسم خاص خود مقرری و کمک هزینه دریافت می‌داشته‌اند.

اشخاصی که به سفر اعزام می‌شدند، گذرنامۀ ویژه‌ای به همراه داشتند که به موجب آن در شهرهای بین راه غذا و مایحتاجشان تأمین می‌شده است. این مسافر، فوق‌العاده دوری از مرکز نیز دریافت می‌کرده است. در تخت‌جمشید به کسانی که کاری دشوار و تخصصی بر عهده داشته‌اند، اضافه دستمزدی با پول نقره و با اجناسی مانند جو، گوسفند، خرما، شراب و میوه پرداخت می‌شده است.

عدالت، قانون و صلح

نظام اجتماعی هخامنشیان از بعضی جهات همچون جامعه‌ای آرمانی بوده است که امروز نظریه‌پردازان در جستجوی چگونگی ایجاد آنند. این نظام بر بنیاد همکاری و همفکری و همبستگی تمام مردمان ایرانی و حتی تمام مردمان جهان بوده است. سنگ‌نگاره «اورنگ‌داران» نمادی از همین واقعیت است. و نیز دیدیم که در ساخت تخت‌جمشید مردمانی از نیل تا سند و از حبشه تا سغد شرکت داشته‌اند.

در این اجتماع ایرانی همه تلاش‌ها برای ایجاد جامعه‌ای مبتنی بر عدالت و راستگویی و حمایت از ناتوانان و درماندگان بوده است. ما اینها را در کتیبه‌ای که دائماً در معرض توجه عمومی و خواندن بوده است، می‌بینیم:

«من نمی‌خواهم که توانا بر ناتوان ستم کند و هم نخواهم که به توانا از ناتوان آسیب رسد». توجه و علاقه و اعتقاد آنان به راستی بیش از هر چیز دیگر بوده است: «بخواست اهورامزدا من چنانم که راستی را دوست می دارم و از دروغ بیزارم، آنچه راست است، آنرا می‌پسندم، من دوست دروغگویان نیستم». در نظام اجتماعی هخامنشی همه باید کار کنند و نباید کسی از بیکاری خود دستمزدی داشته باشد. توانا به اندازۀ توانایی‌اش و ناتوان به هر اندازه که می‌تواند: «از آنچه کسی فراخور توانایی خویش انجام دهد و بجا آورد، شادمان و خرسند می‌شوم و خوشنودیم را کرانه ای نیست. تو بهترین کارها را از توانمندان ندان و بیشتر به کار ناتوانان نگاه کن». آنان از جنگ و از خشم دوری می‌جویند: «خواست خدا در زمین جنگ نیست، بلکه صلح، نعمت و حکومت خوب است. من در دل خود تخم کین نمی‌کارم. هرآنچه مرا به خشم آورد از خود دور می‌سازم. با نیروی خرد بر خشم خود سخت چیره‌ام». اما از دیگر سو، راه متجاوزان و بدکاران و دروغ‌گویان را باز نمی‌گذارند و با آنان مطابق قانون رفتار می‌کنند: «آنکه گزند رساند و ستم کند به اندازه گوشمالش می‌دهم. نمی‌خواهم کسی زیان برساند و کیفر نبیند. آنچه کسی بر ضد کس دیگر بگوید، مرا قانع نمی‌کند مگر آنکه مطابق قانون نیک، گواه درست آورد و داوری شود».

آنان از گفتگوها و مجالس سری و محرمانه دوری می‌گزیدند چراکه جامعه ایرانی خانواده‌ای بزرگ بود که هیچ چیز نمی‌بایست از دیگران پنهان می‌شد: «تو نپندار که گفتگوهای محرمانه و درگوشی بهترین سخن است، بیشتر به آنهایی گوش فرا دار که بی‌پرده می‌شنوی» (← لوح سنگی X pi).

بهترین نیایش‌ها و دعاها که بسیار در کتیبه‌ها دیده می‌شود، تقاضای شادی است: «خدای بزرگی که برای مردم شادی آفرید»، «اهورامزدا شادی بیکران بر این کشور ارزانی دارد». در نبشته‌های بدست آمده باز هم شواهدی راجع به صلح، دوری از جنگ، حمایت از ناتوانان، آبادانی شهرها و اجرای قانون در دست است: «کشورها جنگ می‌کردند و یکی دیگری را می‌کشت، من به خواست اهورامزدا آنان را آشتی دادم تا دیگر همدیگر را نکشند. هر کس بر جای خویش است، چون از قانون من می‌هراسند. در قانون من زورمند ناتوان را نمی‌زند و لگدمال نمی‌کند». از دیگر نیایش‌ها و خواست‌های مرد هخامنشی از خدا این بوده است: «اهورامزدا این کشور را بپاید از دشمن، از خشکسالی و از دروغ. به این کشور نیاید نه دشمن، نه خشکسالی، نه دروغ. این را من از اهورامزدا خواهانم. این را به من ببخشد».

زن هخامنشی

پیش از کشف لوحه‌های گلی تصور می‌شد که زنان هخامنشی اشخاص کم‌مرتبه ای بوده‌اند که صرفاً وظایف زنانه را به عهده داشته‌اند. این فکر علاوه بر اظهارات برخی مورخان، از آنجا ناشی می‌شد که در تخت‌جمشید بجز نقش زنانه مبهمی در محور چرخ گردونه‌ها، سنگ‌نگاره‌ای از زن وجود ندارد.

اما ما با نگاره زن هخامنشی بیگانه نیستیم و از جمله مجسمه کوچکی از او سراغ داریم. این مجسمه سردیس کوچکی است که لعابی آبی رنگ و لاجوردین دارد و چشمهایش از آلیاژی شیشه‌ای درست شده است. این سردیس تنها نزدیک به 7 سانتی‌متر بلندی دارد و در داخل اتاق‌هایی که در شرق تالار صدستون قرار دارند، پیدا شده است. این سردیس به احتمال از ابتدا بدون تندیس بوده و تنها سر آن ساخته شده است. محل نگهداری فعلی این مجسمه در موزه ایران باستان است.

برای این مجسمه نام‌ها و القاب متعددی ذکر شده است: امیر جوان، شاهزاده، پادشاه و گاهی حتی به نام خشیارشا نامیده شده است. یعنی تصور می‌شده که این سر یک مرد است و این اشتباه از آنجایی ناشی شده است که آنان می‌پنداشتند سیمای او به اندازه کافی زنانه نیست.

اما به گمان ما این سیمایی از یک بانوی هخامنشی است. چراکه در تخت‌جمشید هرگز مردان را با ریش و سبیل تراشیده نشان نداده‌اند و اصولاً در هیچیک از آثار هخامنشی(جز خواجه‌سرایی در کاخ تچر) با مرد ریش تراشیده آشنا نیستیم. از دیگر سو نمی‌توان این مجسمه را غیر هخامنشی به شمار آورد چرا که تمام ملاحظات سبک‌شناسی اعم از طرز ساخت، جعد موها، حالت چشم و ابرو و شکل خاص کلاه و کنگره‌های آن، سبک ناب هخامنشی را به اثبات می‌رساند.

این کلاه بر سر هیچ مردی دیده نشده است. اما دلیلی در دست داریم که نشان از استفاده از این کلاه توسط زنان دارد و آنان نقش زنان بر دست‌بافته هخامنشی معروفی است که از پازیریک بدست آمده است. در اینجا ما نقش کاملاً واضح چهار زن را می‌بینیم که همگی کلاه هایی مانند کلاه همین مجسمه بر سر دارند.

دیگر آنکه طرز آرایش و بلندی موها و قوس بزرگ آن هیچکدام مردانه نیست. اما در عین حال ویژگی‌های دیگر او کاملاً زنانه‌اند: چشم‌های بادامی و مورب، ابروهای بلند و کمانی که با چشم فاصله بیشتری نسبت به دیگر سنگ‌نگاره‌ها دارند، دهان کوچک، بینی جمع‌وجور، چانه ریزنقش و صورت نسبتاً فربه؛ همگی نشانه‌هایی زنانه‌اند. بدین لحاظ این مجسمه، صورتی از یک بانوی ایرانی و هخامنشی است. بانویی متشخص و بسیار باوقار و آزرمگین. او می‌تواند نمونه‌ای از زن ایرانی در عصر هخامنشی باشد و ما قصد نداریم به هیچ روی و بدون دلیل، نام شخص خاصی را بر او بگذاریم.

از زن هخامنشی چند نمونه سنگ‌نگاره، نگاره بر مُهر و منسوجات دیده شده است.

کشف و قرائت لوحه‌های گلی تخت‌جمشید پرده از بسیاری رازها و پرسش‌ها درباره مقام و موقعیت زن ایرانی در دوران هخامنشی برداشت.

زن هخامنشی در تمام امور، همچون مردان کار و فعالیت می‌کرده است و حقوقی همانند مردان و برابر با مردان دریافت می‌کرده است. او حتی در هنگام زایمان و پس از آن از مرخصی با حقوق و نیز هدایایی که بعضاً از اجناس مختلف تشکیل می‌شد، بهره می‌برد. زن ایرانی حتی در کارهای تخصصی و هنری همچون تراشیدن و پرداخت سنگ‌نگاره‌ها توانایی خود را نشان می‌داده است. آنان می‌توانستند در هنگام کار در تخت‌جمشید، کودکان خود را به مهد کودک بسپارند.

لوحه‌های گلی به ما نشان می‌دهد که در بعضی مواقع مردان در خدمت زنان انجام وظیفه می‌کرده‌اند و ریاست کارها با زنان بوده است. لوح‌ها همچنین زنانی را معرفی می‌کند که املاک وسیع و کارگاه‌های بزرگی داشته‌اند که تعداد بسیاری کارگر و کارمندهای ساده و متخصص برای آنان کار می‌کرده‌اند. این زنان شخصاً به همه کارها نظارت و رسیدگی می‌کردند و اسناد و حساب‌ها را مورد کنترل قرار می‌دادند. مهر آنان به دفعات و به تعداد زیاد بر پای لوحه‌های گلی به چشم می‌خورد. زنان عصر هخامنشی می‌توانستند بدون دخالت شوهران خود در املاک و دارایی‌های خود هرگونه تصرفی که مایل بودند، بنمایند.

بررسی لوحه‌ها نشان می‌دهد که خانواده هخامنشی را تنها یک مرد و یک زن تشکیل می‌دادند و گویا چند همسری (جز در دربار) تداول نداشته است.

بی‌گمان بررسی بیشتر لوحه‌های تخت‌جمشید مقام و منزلت زن ایرانی را بیشتر از آنچه گفته آمد، مشخص خواهد ساخت.

دین در دوره هخامنشی

در زمان هخامنشیان و نیز در تخت‌جمشید، دین نقشی در هیئت حاکمه و دربار نداشته است. چراکه قلمرو آن بسیار وسیع‌تر از آن بود که بتوان دین خاصی را در قلمرو آن دخیل دانست. در مکاتبات رسمی اداری و بخشنامه‌ها و صدور فرمان‌ها اثری از دین دیده نمی‌شود. مجالس رسمی و گردهمایی‌ها به انگیزه‌های دینی بر پای نمی‌شود. در تخت‌جمشید در هیچ کجا و در هیچ سنگ‌نگاره یا سنگ‌نبشته‌ای اثری از دین و اعتقادات مذهبی دیده نمی‌شود.

آیا چنین سکوتی نشانه ‌این است که ایرانیان در زمان هخامنشی و یا لااقل خود هخامنشیان دین نداشته‌اند؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت که هم ایرانیان و هم هخامنشیان نه تنها دین داشته‌اند، بلکه به گواهی لوحه‌های گلی، پیروان ادیان گوناگونی در ایران و حتی در دربار زندگی می‌کرده‌اند که بعضاً عقایدی متضاد همدیگر داشته‌اند. اما دلیل این سکوت در برابر دین دو چیز است:

نخست اینکه تخت‌جمشید جایگاهی بود که فرستادگان و نمایندگان تمام ملت‌ها و همه اقوام با اعتقادهای گوناگون دینی در آنجا حاضر می‌شدند. پس به احترام آنان در اینجا درباره هیچ دین بخصوصی تبلیغ و تأیید صورت نگرفته است و اصولاً مردمان در تخت‌جمشید برای سگالش و مشورت درباره مسائل و مشکلات مهم سرزمین خود و روابط بین خود در اینجا جمع می‌آمدند و اعتقادهای شخصی خود را به دیگران تحمیل و تبلیغ نمی‌کردند.

دوم اینکه هخامنشیان تا اندازه‌ای بنای حکومت خود را بر تساهل و آزادی مذهبی و اعتقادی گذاشته بودند. با اینکه خود به اهورامزدا و تا حدودی به مهر، ناهید و ارته اعتقاد داشتند، اما پیروان تمام ادیان و پرستندگان هرگونه خدایی را نه تنها احترام بلکه تأیید نیز می‌کردند. به امور داخلی مذهبی آنان دخالت نمی‌کردند و دین مورد اعتقاد خود را برتر و کاملتر از دیگر ادیان نمی‌دانستند و آن را رواج نمی‌دادند. حتی راجع به آن جز در زندگی خصوصی خود سخن نمی‌راندند و دین را حوزه امور شخصی و خصوصی هر کس می‌پنداشتند. اما با این همه آنان مقرری ویژه‌ای را برای انجام مراسم دینی پیروان ادیان مختلف تعیین کرده بودند و از همه آنان حمایت و پشتیبانی می‌کردند. در زمان هخامنشی هیچ جنگی بر اثر انگیزه‌ها و اختلاف‌های دینی در نگرفت و هیچکدام از جنگ‌های آن زمان ریشه دینی و مذهبی نداشته است. این رویه تا پایان دوره اشکانیان نیز ادامه داشته است و تنها در دوره ساسانیان بوده است که دینی رسمی با پشتیبانی حکومت قدرت می‌یابد و دین از حکومت و حکومت از دین تأثیر می‌پذیرد و موجب جنگ‌های دینی و آدم‌کشی بین ایران و روم می‌شود.

امروزه، واژه اهورامزدا به عنوان یک نام به خدای بزرگ اطلاق می‌شود، اما به نظر می‌رسد که این واژه مرکب در نبشته‌های فارسی باستان نام خاص خدا نبوده است؛ بلکه صفتی ترکیبی است که معنای آن «بزرگترین خردمندان» یا به عبارت دیگر «آن کس که بیشتر از همه می‌داند» بوده است. شاید آنان اینطور می‌پنداشتند که اگر نام خاصی بر خدا بگذارند، مقام او را در حد موجودی ساخته انسان پایین می‌آورند.

سوختن تخت‌جمشید

حزن‌انگیزترین بخش کتاب را با گفته‌ای از معلم اسکندر یعنی ارسطو آغاز می‌کنم. آنجا که این معلم اول در کتاب سیاست درباره ایرانیان چنین به شاگردانش تعلیم می داد:

«این حق یونانیان است که بر آنان حکومت کنند. چراکه آنان با برده برابرند و جامعه آنان متشکل از یک غلام نر و یک غلام ماده است».

اسکندر مقدونی ابتدا به دقت و با فرصت کافی که در اختیار داشت، تخت‌جمشید را غارت کرد و آنگاه آن را به آتش کشید. او تحمل دیدن این شاهکار بزرگ فرهنگی ایرانی را نداشت. او می‌پنداشت که تا زمانی که چنین بنای شگفت‌انگیزی بر پای است، روح ایرانی زنده است و تسلط بر آن دشوار. او قادر به سلطه بر آن نبود و خواست تا با به آتش کشیدن مظهر روح ایرانی، آن را از پای درآورد و به آن ضربه زند. ضربه‌ای که برای ما ایرانیان به بهای گرانی تمام شد و آن سوختن تخت‌جمشید و اسارتی بسیار دراز آهنگ و بلند مدت بود.

حتی مورخان یونانی همچون کورتیوس در کتاب تاریخ خود اذعان دارند که: لشکریان اسکندر تخت‌جمشید را ابتدا غارت کردند، پارچه‌های زیبا را تکه‌تکه کردند تا هرکدام پاره‌ای از آنرا بربایند. پیکره‌های سنگین را خرد می‌کردند تا پاره‌ای از آنرا صاحب شوند. صندلی‌های با شکوه را می‌شکستند تا قطعات عاج و سنگ‌های گرانبهای آن را به یغما برند و هرچه را که نمی‌توانستند ببرند، نابود می‌کردند.

آنان آنگاه مشعل‌های خود را به میان 873 ستون تخت‌جمشید انداختند و بنایی که 190 سال بود که با همکاری و همفکری تمام مردمان ایرانی و جهان آنروز ساخته می‌شد را به آتش کشیدند. آنهمه سقف‌های چوب سدر، آنهمه پیکره‌هایی که جزئیات آن نه با قلم و پتک، بلکه به دقت یک جواهرتراش و با سوزن تراشیده شده بودند، از بلندای بیست متری بر زمین در می‌غلطیدند و خرد می‌شدند.

آنهمه ایوان و تالار و دیوارهای نگارین، آنهمه مردان با چهره‌هایی آکنده از آرامش و وقار، و آنهمه کتیبه‌هایی که در آنها از راستی، از صلح، از عدالت و از شادی گفتگو شده بود، در میان شعله‌های آتش سوخت و رفت.


کتاب‌شناسی گزیده:

اومستد، ا. ت.، تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه دکتر محمد مقدم، چاپ سوم، 1372.
بختورتاش، ن.، حکومتی که برای جهان دستور می‌نوشت، تهران، 1374.
بدیع، امیرمهدی، یونانیان و بربرها، ترجمه احمد آرام، چاپ دوم، تهران، 1364.
بریان، پی یر، تاریخ شاهنشاهی هخامنشیان، ترجمه دکتر مهدی سمسار، تهران، 1377.
بنی احمد، احمد، راهنمای تاریخی شاهنشاهی ایران، تهران، 1345.
بهار، مهرداد، و نصراله کسرائیان، تخت‌جمشید، چاپ پنجم، تهران، 1377.
پوپ، آ.، معماری ایران، ترجمه غلام‌حسین صدری افشار، چاپ دوم، تهران، 1370.
پیگولوسکایا، ن. و.، تاریخ ایران از دوره باستان تا پایان سده هجدهم، ترجمه کریم کشاورز، تهران، 1354.
تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، بکوشش ژاله آموزگار، تهران، 1376.
تقوی نژاد دیلمی، محمدرضا، معماری، شهرسازی و شهرنشینی ایران در گذر زمان، چاپ دوم، تهران، 1366.
تیلیا، آ.، تخت‌جمشید و دیگر اماکن باستانی فارس، ترجمه کرامت‌اله افسر، تهران، بی تا.
جاماسب جی دستور منوچهر جی جاماسب، متون پهلوی، گزارش سعید عریان، تهران، 1371.
جکسن، آ.، سفرنامه جکسن، ترجمه منوچهر احمدی و فریدون بدره ای، چاپ سوم، تهران، 1369.
داندامایف، م. آ.، ایران در دوران نخستین پادشاهان هخامنشی، ترجمه روحی ارباب، چاپ دوم، تهران، 1373.
دیاکونوف، میخائیل میخائیلوویچ، تاریخ ایران باستان، تهران، 1346.
دیولافوا، ژان، ایران، کلده و شوش، ترجمه علی‌محمد فره‌وشی، چاپ پنجم، تهران، 1371.
راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، جلد اول، تهران، 1356.
رضی، هاشم، فارسی باستان، تهران، 1367.
سامی، علی، پاسارگاد یا قدیمی‌ترین پایتخت کشور ایران، شیراز، 1330.
سامی، علی، و محمد تقی مصطفوی، تخت‌جمشید، شیراز، 1334.
سامی، علی، تمدن هخامنشی، شیراز، 1341.
سامی، علی، گزارش کاوش‌ها و عملیات انجام گرفته در تخت‌جمشید در سال1331 تا سال 1338 در: گزارش‌های باستان‌شناسی، جلد چهارم، تهران،
شاپور شهبازی، ع.، شرح مصور تخت‌جمشید، چاپ دوم، تهران، 1375.
شارپ، رلف نارمن، فرمان‌های شاهنشاهی هخامنشی، تهران، بی تا.
شارپ، رلف نارمن، نظریاتی درباره نوشته‌های پارسی باستان، تهران، بی تا.
عبدی، کامیار، پایتخت‌های هخامنشی، در: پایتخت‌های ایران، به کوشش محمدیوسف کیانی، تهران، 1374.
غفوراُف، باباجان غفوروویچ، تاجیکان، تاریخ قدیمیترین قدیم و عصر میانه، به خط سیرلیک، دوشنبه، 1983.
فرای، ریچارد، میراث باستانی ایران، ترجمه مسعود رجب‌نیا، چاپ چهارم، تهران، 1373.
فرشاد، مهدی، تاریخ مهندسی در ایران، تهران، 1362.
فریه، ر.، هنرهای ایران، ترجمه پرویز مرزبان، تهران، 1374.
فلاندن، اوژن، و پاسکال کوست، سفر در ایران، تهران، 1355.
کتاب مقدس، ترجمه فارسی، دارالسلطنه لندن، 1947.
کخ، هاید ماری، از زبان داریوش، ترجمه پرویز رجبی تهران، 1376.
گابریل، آلفونس، تحقیقات جغرافیایی راجع به ایران، ترجمه فتحعلی خواجه‌نوری، تهران، 1348.
گدار، آندره، هنر ایران، ترجمه بهروز حبیبی، چاپ سوم، تهران، 1377.
گیرشمن، رمان، هنر ایران در دوران ماد و هخامنشی، ترجمه عیسی بهنام، چاپ دوم، تهران، 1371.
گیرشمن، رمان، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، چاپ دهم، تهران، 1372.
مشکور، محمد جواد، ایران در عهد باستان، تهران، 1347.
موله، م.، ایران باستان، ترجمه ژاله آموزگار، چاپ چهارم، تهران، 1372.
نصر، سید تقی، ابدیت ایران، جلد یکم، چاپ سوم، تهران، 1355.
نیبرگ، هـ. س.، دینهای ایران، ترجمه سیف‌الدین نجم آبادی، تهران، 1359.
واندنبرگ، لویی، باستان‌شناسی ایران باستان، ترجمه عیسی بهنام، تهران، 1345.
ویدن‌گرن، گئو، دینهای ایران، ترجمه منوچهر فرهنگ، تهران، 1377.
ویسهوفر، یوزف، ایران باستان، ترجمه مرتضی ثاقب فر، تهران، 1377.
هوار، کلمان، ایران و تمدن ایرانی، ترجمه حسن انوشه، چاپ دوم، تهران، 1375.


Cambridge History of Iran II: The Median and Achaemenian Periods, 1985.
Cameron, G., PersepolisTtreasury Tablets, Chicago, 1948.
Cook, J. M., The Persian Empire, London. 1983.
Curzon, G. N., Persia and the Persian Qustion. London, 1892.
Dandamaev, M., Political History of the Acaemenids, Lieden, 1990.
Dandamaev, M. & Lukonin, V., Economic and Social History of Ancient Iran, Cambridge, 1989.
Hollock, R. T., Persepolis Fortification Tablets, Oriental Institute Publications, Chicago, 1970.
Hertzfeld, E., Iran in the Ancient East, London, 1941.
Kent, R. G., Old Persian, New Haven, 1957.
Krefter, F., Persepolis, Rekonstruktion, Berlin, 1971.
Roaf, M. C., The King and Kingship in Achaemenid Art, Leiden, 1979.
Roaf, M. C., Sculptures and Sculptors at Persepolis, in: Iran, Journal of the british Institute of Persian Studies, Vol. 21, London, 1983.
Schmit, E. F., Persepolis, Chicago, 1953-1970.
Sekunda, N., The Persian Army, 560-330 B. C., London, 1992.
Tilia, Ann Britt, Resturations at Persepolis and other Sites of Fars, Rome, 1972-1978.
Witte, S. S., Veber die bildung der schriftsprache und den ursprungder Keilformingen inschriften Zu Persepolis, Rostock, 1799.