|
گونـاگـون
|
کتیبه‌ها و متون کهن
|
باستان‌شناسی
|
جشن‌ها و آیین‌ها
|
سازه‌های خورشیدی
|
گاهشماری و تقویم
 
|
اخترباستان‌شناسی
|
 

تخت جمشید

بنای میهنی ایرانیان و انجمن همپُرسگی ملی

به فرزندان ایران:

«از سـکـا تا حـبـشـه، از هـنـد تا اسـپـارت»

کتیبه داریوش بزرگ، تخت‌جمشید

بخش نخست

بخش دوم، بخش سوم، بخش چهارم، بخش پنجم

پـيـش‌گـفـتـار

مایلم کتاب تخت‌جمشید را با گفتاری آغاز نمایم که پژوهشگری بنام ویته (S.Witte) اظهار داشته بود. او اعتقاد داشت که تخت‌جمشید و مجموعة بناها و آثار آن محصول اندیشه و توانایی‌های انسان نیست، بلکه دست‌ساخته طبیعت است و بر اثر اتفاق و بدنبال برخی حرکات آتشفشانی و زمین‌ساختی بوجود آمده است. گفتار ایشان شاید شگفت‌انگیز به نظر آید، اما او چنین می‌اندیشید که اگر باور بداریم ساخت‌وساز بناهای تخت‌جمشید بدست انسان صورت گرفته است، بسی شگفت‌انگیزتر از آن است که باور بداریم این آثار عالی، ساخته اتفاقی دست طبیعت است.

این گفتار ما را به این نکته متوجه می‌سازد که در تخت‌جمشید با آثاری خارق‌العاده و حیرت‌انگیز و واقعیت‌هایی غیر قابل‌ باور روبرو می‌شویم. بسیاری از ما از تخت‌جمشید دیدار کرده‌ایم دربارۀ آن کتاب‌ها خوانده‌ایم و عکس‌های بی‌شماری از آن دیده‌ایم. اما گاه بی‌تفاوت از کنار آن گذشته‌ایم و چنانکه باید به شگفتی‌های آن توجه نکرده‌ایم. چون تخت‌جمشید را نشناخته‌ایم، در آن دقیق نشده‌ایم، پی به مجهولات آن نبرده‌ایم و به این نکته مهم توجه نکرده‌ایم که «تخت‌جمشید دیگر هرگز تکرار نشد؛ هرگز بنایی به مانند آن ساخته نشد».

دربارۀ تخت‌جمشید کتاب‌های زیادی منتشر شده است و کتاب‌های بسیار دیگری نیز منتشر خواهد شد. اما نه این کتاب و نه آن کتاب‌ها هیچکدام نتوانسته‌اند و نخواهند توانست تمام مجهولات تخت‌جمشید را حل کنند و پرسش‌های خوانندۀ علاقه‌مند را برآورده سازند؛ چرا که منابع و دانسته‌های ما در این خصوص بسیار اندک و ندانسته‌های ما بسیار زیاد است.

نمی‌توان دربارۀ تخت‌جمشید سخن گفت و از بسیاری مردان بزرگ و پژوهشگران سخت‌کوش که سال‌های بلند از عمر خود را صرف کاوش و تحقیق در بارۀ تخت‌جمشید کردند، یاد نکرد. بخصوص از شادروان استاد علی سامی که بیش از بیست سال در تخت‌جمشید و به عشق آن به کاوش و پژوهش پرداخت و بسیاری از دانسته‌های امروز ما مدیون تلاش آن مرد بزرگ است.

در اینجا در پیشگاه روان نیاکان، غمینم که نتوانسته‌ایم آنگونه که شایسته است، عظمت و بزرگی آنان و دستاوردهای آنان را بنمایانیم و نشان دهیم. همۀ تلاش ما برای دستیابی به این هدف عالیست که بتوانیم از معدود مدارک و شواهد باقیمانده، واقعیت آن روزگار را بازسازی کنیم؛ اما بی‌گمان آگاهی‌های اندک و توهم‌های ناشیانۀ ما در پیشگاه آنان بسی شگرف می‌نماید.

کلیات

تخت‌جمشید کجاست

تخت‌جمشید در استان فارس و در دامنۀ کوه رحمت و در شرق دشت مرودشت قرار گرفته است. دشت مرودشت سرزمین حاصلخیزی است که رودهای کُر و پلوار یا سیوند و همچنین چندین رود کوچک دیگر آنرا سیراب می‌کنند و سرانجام به دریاچه بختگان می‌ریزند. این سرزمین به لحاظ همین موقعیت ممتاز جغرافیایی و آب‌و‌هوای معتدل و وجود آب فراوان و خاک مناسب از دیرباز محل توجه مردمان مختلف بوده است. بطوریکه در دشت مرودشت تپه‌های پیش از تاریخی بسیاری وجود دارد که یکی از مهم‌ترین آنها به نام تل‌باکون در دو کیلومتری جنوب تخت‌جمشید واقع است و کهن‌ترین لایه‌های مسکونی آن به 6000 سال پیش می‌رسد. از این تپه سفال‌های نگارین بسیار زیبایی بدست آمده است که تعدادی از آنها در موزۀ تخت‌جمشید نگهداری می‌شود.

علاوه بر این در نقش‌رستم در شش کیلومتری شمال تخت‌جمشید سنگ‌نگاره‌هایی از 3000 سال پیش یعنی از دوران عیلامی جدید شناخته شده است که بدست سنگ‌تراشان دورۀ ساسانی مخدوش و محو شده‌اند، اما همچنان قسمت‌هایی از آنها قابل تشخیص است و نشان می‌دهد که این سرزمین طرف توجه آنان نیز قرار گرفته است.

امروزه تخت‌جمشید با شیراز 50 کیلومتر و با مرودشت 10 کیلومتر فاصله دارد. جاده آسفالته شیراز به اصفهان از 2 کیلومتری آن می‌گذرد و راهی فرعی و آسفالته این جاده را به تخت‌جمشید متصل می‌سازد.

همانطور که گفته شد، تخت‌جمشید در استان فارس قرار دارد. جایی که از دیرباز سرزمین مادری هخامنشیان بوده است و کورش بزرگ، شهر پاسارگاد یعنی نخستین پایتخت شاهنشاهی هخامنشی را در این سرزمین بنیاد نهاد.

تخت‌جمشید کی ساخته شد

عملیات ساخت تخت‌جمشید در حدود سال‌های 520 پیش از میلاد و به فرمان داریوش بزرگ هخامنشی آغاز شد و بخش اعظم آن پس از هفتاد سال در حدود 450 پیش از میلاد در زمان پادشاهی اردشیر یکم ساخته شد و به پایان رسید. اما عملیات ساختمانی بخش‌های دیگری از تخت‌جمشید تا پایان پادشاهی هخامنشیان کماکان ادامه داشت. چنانکه ساختمان «دروازۀ نیمه تمام» گواهی می‌دهد، پس از 90 سال همچنان کار ساخت‌وساز و گسترش بناهای تخت‌جمشید ادامه داشته است.

کاخ آپادانا نخستین بنایی بود که ساخت آن بلافاصله پس از صدور فرمان داریوش آغاز شد و با فاصله کمی پس از آن ساختمان کاخ تَچَر، دروازۀ همه ملت‌ها و پلکان ورودی نیز آغاز شد. ادامه و تکمیل ساختمان بناهای اخیر تا پادشاهی خشیارشا به طول انجامید. در زمان این پادشاه همچنین احداث کاخ هدیش، کاخ «د»، کاخ سه‌دری و کاخ مهمانخانه آغاز و به انجام رسید. اما احداث کاخ صدستون که به احتمال قوی در زمان خشیارشا آغاز شده بود، در زمان پادشاهی اردشیر یکم ادامه پیدا کرد و به پایان رسید، در دورۀ اردشیر یکم همچنین کاخ «هـ» و کاخ «ج» ساخته شدند.

تخت‌جمشید چه نام داشت

ما امروزه مجموعۀ این بناها را به نام «تخت‌جمشید» می‌شناسیم، اما باید دانست که این نام یک غلط مصطلح است و استفادۀ فراوان از این نام آنرا به شکلی مشهور در آورده است که هر گونه نام دیگر باعث پیچیدگی بیشتر خواهد شد. در کتاب‌های جغرافیانویسان و سیاحان سده‌های گذشته از آن با نام‌های «قصر جمشید»، «چهل منار» و «چهل ستون» نیز یاد شده است و یادگار نبشته‌ای از روزگار ساسانیان آنرا «صد ستون» نامیده است. یونانیان و به تبع آن تمام کشورهای مغرب زمین آنرا پرسپولیس (Persepolis) می‌نامند. اطلاق نام تخت‌جمشید توسط مردمی صورت پذیرفته است که در طول قرون و اعصار، تاریخ واقعی کارکرد این جایگاه را فراموش کرده بودند و از دیگر سو در گرامی‌نامه شاهنامه می‌خواندند که جمشید فرمان ساخت کاخی بلند را صادر کرده بود، در نتیجه آنجا را به جمشیدشاه منسوب می‌داشتند. این شیوۀ نامگذاری در چند بنای دیگر همچون «تخت سلیمان»، «تخت رستم»، «تخت بلقیس» و «تخت گوهر» نیز تکرار شده است.

اما این جایگاه در زمان هخامنشیان به چه نام خوانده می‌شده است؟ سنگ نبشتۀ خشیارشا بر دروازه همۀ ملت‌ها (XPa) نشان می‌دهد که تخت‌جمشید را در آن زمان به نام «پارسَه» می‌خوانده‌اند.

تخت‌جمشید چه بوده است

در اینجا به بحث دربارۀ یکی از پیچیده‌ترین و پرگفتگوترین مجهولات تخت‌جمشید می‌پردازیم که دربارۀ آن صدها سال است نظریه‌های گوناگون ابراز می‌شود و هیچکدام نتوانسته راز راستین این پرسش بزرگ را بگشاید که تخت‌جمشید برای چه کاربردی ساخته شده است؟ منظور از ساخت چنین بنایی چه بوده است؟ آیا آنجا دژ یا قلعه بوده است؟ کاخ مسکونی بوده است؟ پایتخت هخامنشیان بوده است؟ معبد و نیایشگاهی بوده است یا چیز دیگر؟

تخت‌جمشید قلعه نیست

نظریه‌ای که به موجب آن تخت‌جمشید یک قلعه نظامی و یا استحکاماتی تدافعی و پدافندی معرفی می‌شود، بیشتر از دیگر نظریه‌ها ناممکن می‌نماید چرا که تخت‌جمشید به هیچوجه، چه از لحاظ وضعیت جغرافیایی، چه از لحاظ نقشه و وضعیت تدافعی، لازمه‌های یک بنای نظامی و استحکاماتی را دارا نیست. پله‌های ورودی که با عرض هفت متر و از دو سو و بدون هیچ دری یا دیواری بسوی دشت گسترده گشوده می‌شوند، به هیچ روی برای در ورودی قلعه‌ای نظامی شایستگی ندارند.

در ساختمان تخت‌جمشید هیچگونه تدابیر حفاظتی یک قلعه اندیشیده نشده است. تخت‌جمشید فاقد هر گونه برج و بارو یا دیوار پدافندی است و دیواری کوتاه که در جناح مشرف به کوه تا بالای ارتفاعات کوه رحمت ادامه دارد، حکم دیواری معمولی را داراست که برای جلوگیری از ریزش سنگ یا آب باران یا تردد حیوانات غیر اهلی و یا حداکثر ممانعت از دزدان متفرق مناسب به نظر می‌رسد و هرگز برای مقاومت در برابر لشکری مسلح کافی نیست. این دیوار همچنین فاقد بعضی امکانات تدافعی همچون جان‌پناه و سنگ‌انداز است. بعلاوه باید این نکته را نیز در نظر داشت که ارتفاع 14 متری ضلع غربی تخت‌جمشید از سطح دشت، نه به دلایل حفاظتی، بلکه به لحاظ تراز کردن سطح سکو با دامنۀ کوه رحمت صورت گرفته است و اصولاً این بلندای سنگی در حکم دیوار نیست، چرا که بالاترین بلندای آن، پایین‌ترین سطح کاخ‌های تخت‌جمشید می‌باشد و مجموعۀ کاخ‌ها از سطح دشت و از دور دست‌ها کاملاً قابل مشاهده است و هیچگونه دیوار حائلی آنها را در میان نگرفته است و در صورت حمله دشمن، براحتی می‌توانست در معرض تیر و منجنیق و دیگر ابزارهای سنگ‌انداز قرار گیرد. همین ارتفاع در جناح جنوبی به بیش از هفت متر بالغ نمی‌شود ( سکو). بدین ترتیب متوجه می‌شویم که بنای تخت‌جمشید نه تنها قلعه‌ای نظامی نبوده است، بلکه اصولاً چنان امنیتی در کشور حاکم بوده است که چنین بنای با شکوهی احتیاج به تدابیر خاص حفاظتی و امنیتی نداشته است و هخامنشیان توان خود را صرف ایجاد جامعه‌ای کرده بودند که حتی جایگاهی همچون تخت‌جمشید مورد تهاجم و سرقت قرار نگیرد، و اگر تخت‌جمشید از این بابت در امنیت بسر می‌برد، پس بی‌گمان بسی جای‌های کوچکتر دیگر، شهرها، خانه‌ها و کارگاه‌ها در امنیتی مضاعف بسر می‌بردند؛ امنیتی که اسکندر نابودش ساخت.

تخت‌جمشید پایتخت نیست

نظریه‌ای دیگر حاکی از آن است که تخت‌جمشید بعنوان پایتخت هخامنشیان یا لااقل یکی از دو پایتخت آنان مورد استفاده قرار می‌گرفته است. این نظریه نیز بعید به نظر می‌رسد، چراکه پایتخت هخامنشیان از زمان داریوش به بعد در شهر شوش بوده است و تخت‌جمشید از نظر موقعیت جغرافیایی برای پایتختی یک شاهنشاهی جهانی که وسعت آن از رود نیل در مصر تا رود سند در هند ادامه داشت، مکان مناسبی به نظر نمی‌رسد. بلکه بالعکس، یافته‌های باستان‌شناختی و تاریخی و نوشته‌های فرستادگان یونانی در دربار هخامنشیان و همچنین اسفار عهد عتیق، نشان از مرکزیت شهر شوش به عنوان پایتخت هخامنشیان دارد. علاوه بر این در هیچیک از هزاران لوحه‌ای که از تخت‌جمشید بدست آمده است به موضوع‌های سیاسی پرداخته نشده و فی‌الواقع حتی از تخت‌جمشید در تاریخ و سفرنامه‌های یونانیان پیش از اسکندر نامی ‌برده نشده است.

تخت‌جمشید نیایشگاه نیست

گروهی دیگر را عقیده بر آن است که تخت‌جمشید معبد یا نیایشگاه بوده است. این نظریه نیز قابل قبول به نظر نمی‌رسد، چراکه مجموعۀ نقشۀ تخت‌جمشید به هیچیک از نیایشگاه‌های شناخته شده شباهت ندارد. در نگاره‌های تخت‌جمشید هیچ نقشی که نشانگر انجام آیینی مذهبی باشد، وجود ندارد و اصولاً همچنان که در بخش دین در زمان هخامنشیان اشاره شده است، در آن زمان بر روی دین بخصوصی اجبار یا تبلیغ صورت نمی‌گرفته است و تساهل و آزادی مذهبی در دوره هخامنشی معروف و متداول بوده است. در این باره مورخان باستانی یونانی نیز اذعان داشته‌اند که پارسیان معبد و پرستشگاه ندارند. این عقیده که تخت‌جمشید را معبد پنداشته‌اند، بیشتر ناشی از آن است که ما عادت کرده‌ایم برای اینکه راز هر بنای ناشناخته‌ای را هر چه زودتر بگشاییم، نام معبد و نیایشگاه و آتشکده و آتشدان بر آن بگذاریم و کار را خاتمه‌یافته بدانیم. کاربری بسیاری از بناها به همین دلیل همیشه ناشناخته مانده‌اند.

تخت‌جمشید سکونتگاه نیست

نظریه‌ای دیگر، تخت‌جمشید را محل مسکونی شاهان هخامنشی می‌داند. پیروان این نظریه بر این عقیده پای می‌فشارند که هر یک از کاخ‌های موجود در تخت‌جمشید سکونتگاه یکی از پادشاهان هخامنشی بوده است. بر این اساس آنان بناهای تخت‌جمشید را با عباراتی مانند: کاخ داریوش، کاخ خشیارشا، کاخ اردشیر و غیره نامگذاری کرده‌اند و حتی از بخش‌هایی به عنوان: حرم، اندرونی، حرمسرا و جز آن یاد کرده‌اند. این عقیده چنان گسترش یافته و دامنگیر شده است که در اغلب کتاب‌ها و نقشه‌ها و عکس‌های تخت‌جمشید، ساختمان‌ها را به این روش نامگذاری می‌کنند.

از آنجا که می‌دانیم پایتخت هخامنشیان در شهر شوش بوده است، پس بی‌گمان محل سکونت آنان نیز در همان شهر بوده است و می‌دانیم که بین شوش و تخت‌جمشید- آن هم با راه‌های آن زمان- فاصله‌ای بس طولانی و کوهستانی و صعب‌العبور بوده است و امکان نداشته است که محل اقامت پادشاه با پایتخت کشور تا این اندازه فاصله داشته باشد. از دیگر سو، اگر تخت‌جمشید صرفاً سکونتگاه پادشاهان بوده است آیا بهتر نبود کاخ‌های شوش با این خصوصیات ساخته شوند؟ در رد این نظریه دلیل دیگری نیز در دست است و آن اینکه زمان ساخت هر یک از بناهای تخت‌جمشید آنقدر طولانی و دراز‌آهنگ بود که عملاً هیچیک از شاهان نتوانستند و نمی‌توانستند پایان آن را نظاره‌گر باشند و از آن مستفیض شوند، بلکه تنها حداکثر می‌توانستند از بناهایی که در زمان شاهان پیشین ساخته شده بود، بهره‌برداری کنند که آن هم با آن حجم عظیم عملیات ساختمان‌سازی و حضور مهندس و معمار و کارگر و پیشه‌وران گوناگون و افزارآلات و مصالح ساختمانی و سروصدا عملاً امکان‌پذیر نبود. دلیل دیگر آنکه هیچیک از سی هزار لوحه تخت‌جمشید اشاره‌ای به سکونت پادشاهان در این محل نمی‌کند.

تخت‌جمشید جشنگاه نوروزی نیست

از دیگر نظریه‌هایی که در باب کاربرد تخت‌جمشید اظهار می‌شود، برگزاری مراسم جشن نوروزی یا جشن مهرگان در تخت‌جمشید است. این نظریه از آنجا ناشی شد که هرتسفلد، باستان‌شناس آلمانی و حفار تخت‌جمشید، در شیراز در منزل فیروز میرزا حاکم شیراز، شاهد برگزاری مراسم نوروز و هدیه‌های اشخاص مختلف به نزد او بود و گمان برد که نقوش کاخ آپادانا نیز در واقع مردمانی هستند که به مناسبت نوروز یا مهرگان هدایایی به پیشگاه شاه می‌برند. این نظریه امروزه بیش از هر نظر دیگری تداول یافته است.

اینکه مراسم نوروزی در تخت‌جمشید انجام می‌شده است، امر ناممکنی نیست و امکان دارد هرگونه مراسم دیگری نیز در تالارهای تخت‌جمشید برگزار می‌شده است. همانطور که امروزه و یا در هر زمان دیگری از خانه‌ها و تالارها و فضاهای بزرگ و سرپوشیده برای مقاصد گوناگون و مراسم مختلف بهره‌برداری می‌شود و می‌شده است. اما اینکه پیرو نظریه فوق تصور کنیم که تخت‌جمشید فقط برای برگزاری جشن نوروزی ساخته شده است، بعید به نظر می‌آید. بسیار نامحتمل است که بنایی را با آن عظمت، با آن وسعت بی‌نظیر125000 متر مربعی، با آنهمه سنگ‌نگاره‌ها و پیکره‌های غول‌آسا، آنهمه مخارج سرسام‌آور، آنهمه هنرمندان و صنعتگران که از مصر تا هند بدانجا دعوت شده بودند، آنهمه ستون‌های بیست متری و سرستون‌های ده‌ها تنی و مهمتر از همه با یکصد و نود سال عملیات ساختمانی، تنها برای برگزاری مراسم کوتاه‌مدت جشن نوروزی تهیه دیده شده باشند. از دیدگاه ما اشخاصی که در سنگ‌نگاره‌های کاخ آپادانا حجاری شده‌اند، حامل هدایایی برای شاه نیستند، چرا که در سنگ‌نگاره‌ها نقشی از شاه وجود ندارد که در حال دریافت آن هدایا باشد، و اصولاً چنانچه بخواهند هدیه‌ای هم برای پادشاه ببرند، بی‌تردید می‌توانستند اجناسی مناسب‌تر از شیر و شتر و گوسفند و قاطر و پشم و تبر انتخاب کنند. به همه دلایل فوق باید این را هم اضافه کرد که بعید به نظر می‌رسد که بار یافتگان بارعام پادشاه بطور مسلح و با دشنه‌ای بر کمر در برابر او حضور یابند، آنطور که در نقوش گروه نمایندگان سکایی و بعضی دیگر دیده می‌شود (← هیئت‌های نمایندگی ملل). به همه اینها نکته‌ای دیگر نیز می‌توان اضافه کرد و آن اینکه در کاخ آپادانا هیچ جایگاهی وجود ندارد که بتوان از آن به عنوان شاه‌نشین یا جایگاه جلوس شاه استفاده کرد.

همه این دلایل در خوشبینانه‌ترین حالت صورت پذیرفت. اینکه نقش هدایا‌آورندگان بصورت نمادین حجاری شده باشد و هدایای فوق را تحویل اصطبل‌ها و طویله‌های شاهی داده باشند. در غیر این صورت، یعنی اگر بخواهیم تصور کنیم حاملان هدایا همراه با اسب و گاو و شیر و شتر و یابو و گوسفند و ارابه قدم به کاخ آپادانا می‌گذاشته‌اند، وضعیت قبول نظریه فوق‌الذکر را باز هم پیچیده‌تر و غیرممکن‌تر ساخته‌ایم. در این باره، بعضی پا را آنقدر فراتر گذاشتند که تصور می‌کردند پهنای زیاد و بلندای کم پله‌های ورودی تخت‌جمشید بخاطر راحتی عبور اسب و دیگر حیوانات است.

تخت‌جمشید بنای نمادین ملی ایرانیان و انجمن همپرسگی ملی

به گمان و احتمال ما، تخت‌جمشید بنای نمادین ملی ایرانیان و نشانه اقتدار و شکوه آنان و نماد توانایی‌های علمی و فنی و هنری نیاکان ما بوده است. تخت‌جمشید مظهر همبستگی ملی و سرزندگی و بالندگی روح ایرانیست. همانگونه که امروزه نیز چنین بناهایی در کشورهای مختلف وجود دارند که مظهر و سمبل ملی آن کشور محسوب می‌شوند.

اما با اینحال تخت‌جمشید صرفاً بخاطر خاصیت ظاهری و تماشایی درست نشده بود و هنر ایرانی همیشه هنری کاربردی بوده است. ایرانیان را اراده بر آن بوده که اگر قرار است بنایی به عنوان نماد شکوه و عظمت ایرانی ساخته شود، چه بهتر که همچون اهرام مصر فقط حجمی بزرگ و بی‌مصرف نباشد، بلکه از آن به عنوان ساختمانی عام‌المنفعه توسط یکی از نهادهای ملی کشور بهره‌برداری شود و بهترین نهاد ملی کشور برای چنین امری چیزی نبود جز «انجمن همپرسگی ملی» یا «انجمن بهان» یعنی همان که امروزه آنرا مجلس شورا و پارلمان یا در گستره وسیع‌تر سازمان ملل می‌نامند.

اینجا جایگاهی بود که فرستادگان ملت‌های مختلف برای سگالش و اتخاذ تصمیم و وحدت رویه در باره مسائل و مصالح عمومی گرد می‌آمدند و نقوش 23 هیئت نمایندگی ملل که بر جبهۀ شرقی کاخ آپادانا موجود است، نمادی از حضور آنان است. وضعیت ظاهری آنان ثابت می‌کند که آنان مردمانی معمولی از میان خردمندان هستند و نه الزاماً از اشراف و بزرگ‌زادگان.

چنین انجمنی بی‌تردید علاوه بر مجمع عمومی که در تالار آپادانا تشکیل می‌شده است، از بخش‌های متعدد پژوهشی و تحقیقاتی و آموزشی و اداری و خدماتی برخوردار بوده است. امیدوار است که بدنبال بررسی‌های بیشتر، جایگاه هر یک از این نهادها و نیز کاربرد خاص هر یک از بناهای تخت‌جمشید دانسته شود.

این حضور همگانی را خشیارشا در سنگ‌نبشته خود تأکید و تأیید می‌نماید. آنجا که در نبشته‌اش به سه زبان از دروازه ورودی تخت‌جمشید بنام «دروازه ملت‌ها» نام می‌برد و نشان می‌دهد که مردمان اقوام گوناگون به تخت‌جمشید وارد می‌شده‌اند. یعنی از همان جایی که پلکانی با آن طرح گیرا و ویژه‌اش بر روی دشت بیکران آغوش گشوده است؛ و اینان همانطور که گفتیم، نه درباریان و سلاطین، که مردمان معمولی بوده‌اند.

واژۀ تَچَر که در سنگ‌نبشتۀ داریوش برای نامیدن یکی از کاخ‌های تخت‌جمشید از آن یاد شده است، بنا به تحقیقات جدیدی که توسط یکی از پژوهشگران صورت پذیرفته است، به معنای «جایگاه گزیدن راه» یا به عبارتی «تالار شورا» می‌باشد.

در اینجا مایلم به این نکته تأکید کنم که ما از وجود چنین انجمن و مجلسی، حتی در ایران زمان پارتیان آگاهی کتبی داریم. در کتاب پهلوی «اندرز پوریوت‌کیشان» و در بند 44 آمده است: «برای همپُرسگی به انجمن بهان فراز شوید» و نیز همچنین در «مادیگان سی‌روزه» آمده است: «در بهمن روز خوب است به درگاه شاهی رفتن، به درگاه دانایان رفتن، عشق و دانش ورزیدن و به انجمن همپرسگی رفتن». نیاکان ما از انتخاب انجمن همپرسگی ملی برای تکیه زدن بر باشکوه‌ترین بنای ملی خود، هدف خاصی را دنبال می‌کردند و آن چنین بود که همه ملت‌ها آنجا را خانه خود بدانند و دوستش بدارند و گرامی‌اش دانند. اگر آنجا بنایی بود که کاربردی محلی داشت، هرگز نمی‌توانست توجه همه ملل را به خود جلب کند. یک بنای شاهی، یک دژ نظامی، یک انبار جواهرات، یک نیایشگاه بزرگ، یک جایگاه جشن نوروزی، یک سکونتگاه درباری و یا یک حرمسرا؛ هیچکدام نمی‌توانست احترام و بزرگداشت همۀ ملت‌ها و همۀ اقوام و همۀ ادیان را به خود جلب کند.