منتقدان ابتدا خیلی از «لعنتی های بی آبرو»، فیلم جدید کوئنتین تارانتینو استقبال نکردند، اما اکنون این فیلم نامزد هشت جایزه اسکار است. کارگردان سازش ناپذیر در گفت وگو با تلگراف درباره مسیر رسیدن به موفقیت صحبت کرده است.
کوئنتین تارانتینو روی دور است. هرچند «لعنتی های بی آبرو» تازه ترین فیلم او تابستان امسال با استقبال متفاوت منتقدان روبه رو شد، اما فیلم او در ادامه توانست پرفروش ترین فیلم کارنامه او لقب بگیرد. «لعنتی های بی آبرو» هفته قبل در هشت رشته از جمله بهترین فیلم، کارگردان و فیلمنامه غیراقتباسی نامزد اسکار شد و از نظر تعداد نامزدی اسکار تنها یکی کمتر از «آواتار» و «قفسه درد» است.
اگر این دو فیلم آرای رای دهندگان آکادمی علوم و هنرهای سینمایی را بین خود تقسیم کنند، هیچ بعید نیست جوایز اصلی نصیب «لعنتی های بی آبرو» شود. پیش از اعلام نامزدهای اسکار ۸۲ و در سفر اخیری که تارانتینو به لندن داشت از او پرسیدم اکنون با گذشت ۱۵ سال از دریافت اسکار بهترین فیلمنامه به خاطر فیلم «داستان عامه پسند»، چه احساسی دارد. از آن زمان تاکنون به جز نامزدی اسکار رابرت فورستر در فیلم «جکی براون» - که البته آن هم بی ثمر بود - آکادمی تمام فیلم های تارانتینو را نادیده گرفته است. او به دور از خلق و خوی آتشینی که به آن شهرت دارد، به آرامی شانه هایش را بالا می اندازد و در کمال تعجب می گوید؛ «فقط از اینکه «لعنتی های بی آبرو» این همه با استقبال روبه رو شده، خوشحالم و به آن افتخار می کنم.» پاسخ تارانتینو به قدری غیرمنتظره است که برای لحظه یی نمی دانم چه واکنشی نشان بدهم و دقیقاً در این لحظه است که تارانتینو کم کم خونسردی خود را از دست می دهد.
او ناگهان پشت میز بین من و خودش در یکی از اتاق های ناهارخوری هتل سوهو می نشیند و دستانش را روی میز می گذارد و می گوید؛ «همیشه درباره دو فیلم اولم («سگ های انباری» و «داستان عامه پسند») با من صحبت می کردند، انگار که جرقه یی بودم و دیگر کارم تمام شده است، اما بعد طعم ماه شدم و بعد طعم سال و بعد طعم دهه.»
تارانتینو در همان حال که حرف می زند، انگشتانش را بالا می گیرد و در هوا می چرخاند و صدایش را تا حد فریاد بالا می برد. او می گوید؛ «الان، پس از دو دهه کار شاید دیگر طعم هیچ چیز نباشم، اما من آمده ام که بمانم.»
تارانتینو که پیراهن و شلوار سیاه پوشیده و کفش هایش هم سیاه است، اکنون در ۴۶سالگی حضوری بسیار آشکار و محرز دارد. همه چیز او به نظر تقویت شده و مبالغه آمیز است. تارانتینو به لحاظ فیزیکی می تواند تلفیقی ناگوار از شخصیت های کارتونی باشد؛ پیشانی اش شبیه توییتی است، چانه اش مثل بتمن و نوع خندیدنش مانند بات-هد. در مجموع، هر بخش او مانند فیلم هایش، سرگرم کننده است؛ بذله گو، خل و چل و غیرمتعارف. او همچنین تن و بدن بسیار قوی دارد. استخوان بندی قوی تارانتینو در تقابل کامل با نوع حرف زدن زنانه او و رفتار کودکانه اش است.
تارانتینو به نظر حسابی از موفقیت «لعنتی های بی آبرو» نیرو گرفته است (که همچنین نامزد شش جایزه بفتاست). او با شور و شوق خاص و البته همراه با پرخاش درباره فیلم خود صحبت می کند. «لعنتی های بی آبرو» یک فیلم حماسی بسیار سرگرم کننده با موضوع جنگ جهانی دوم درباره یک گروه انتقامجوی یهودی در فرانسه تحت اشغال است که نازی ها را به فجیع ترین شکل ممکن از پا درمی آورند. خشونت بسیار زیاد فیلم جدید تارانتینو از همان نوعی است که فیلم های اول کارنامه او را تعریف کرد؛ خشونتی که به نظر در سال های اخیر در فیلم های او رنگ باخته است. «لعنتی های بی آبرو» مانند تمام فیلم های تارانتینو با چیزی آغاز می شود که او آن را «نقطه انحراف از یک ژانر» می داند. ژانر در این فیلم «آدم های در حال انجام یک ماموریت» است که نمونه بارز آن در سینما کلاسیک هایی مانند «دوازده مرد کثیف» (۱۹۶۷) وجود دارد. تارانتینو می گوید؛ «تصور می کنم یکی از نقاط قوت فیلم هایم این است که در چارچوب ژانرهای مختلف ساخته شده اند. دوست دارم فیلم های خیلی، خیلی شخصی بسازم که درون ژانر مدفون هستند.»
علاقه بسیار زیاد تارانتینو به ژانرهای سینمایی از هیچ کس پوشیده نیست، از «سگ های انباری» که در حوزه فیلم هایی با موضوع سرقت قابل ارزیابی است گرفته تا «بیل را بکش» که خودش آن را «فیلم با موضوع انتقام زنان شورشی» می داند، اما واژه «شخصی» غیرمنتظره است. هرچند فیلم های تارانتینو کاملاً قابل تشخیص هستند - مشخصه این فیلم ها وقاحت شخصیت ها، گزندگی گفت وگوها و زیرکی در استفاده از موسیقی و ترانه است - اما در مجموع به نظر می رسد همه آنها بیش از آنکه حاصل یک نوع افشاگری شخصی باشند، از یک مارک کاملاً کنترل شده ریشه گرفته باشند.
گذشته از این یکی از انتقادهایی که همیشه به تارانتینو وارد می شود این است که شخصیت های او از انسانیت به دور هستند. سرنوشت آنها ممکن است برای ما جالب باشد، اما خیلی کم پیش می آید ما را تحت تاثیر قرار بدهد. مهم نیست در فیلم های تارانتینو چند نفر بمیرند؛ هیچ کس با دیدن فیلمی از تارانتینو گریه اش نمی گیرد.
او با اصرار می گوید؛ «تمام فیلم های من به شکلی غمناک شخصی هستند. همه کسانی که واقعاً من را می شناسند، می توانند این مساله را در کار من ببینند. ممکن است در فیلمی درباره بمبی در یک سینما حرف بزنم، اما این چیزی نیست که واقعاً حرفش را می زنم.»
تارانتینو در پاسخ به این سوال که پس حرف اصلی اش چیست، با خنده می گوید؛ «خب، کار من این نیست که منظورم را به تو بگویم. کار من پنهان کردن آن است.» او می گوید از وقتی بچه بود برای صحنه های خیالی دیالوگ می نوشت و وقتی اوایل دهه ۱۹۹۰ در کلاس های بازیگری ثبت نام کرد و بر مبنای فیلمنامه های خود نقش بازی کرد، همه متوجه استعداد او در زمینه فیلمنامه نویسی شدند.
تارانتینو ادامه می دهد؛ «اولین بار بود کسی از من تعریف یا تشویقم می کرد نوشتن را ادامه بدهم. و از آن زمان بود که کارم را جدی تر دنبال کردم.»
علاقه تارانتینو به سینما از این هم عقب تر می رود و به زمانی بازمی گردد که او در دوران کودکی همراه مادرش از ناکسویل در ایالت تنسی به لس آنجلس نقل مکان کرد. تارانتینو می گوید؛ «از وقتی یادم می آید سینما را بیش از هر چیز دیگری در زندگی دوست داشته ام. وقتی بچه بودم مادرم همیشه من را به سینما می برد. خیلی ارزان تر از آن می شد که برایم پرستار بگیرد. دهه ۱۹۷۰ بود؛ سال هایی که هیجان انگیزترین فیلم ها ساخته می شد. بنابراین در سنین پایین فیلم های درجه R مانند «این گروه خشن» و «نجات یافتگان» را دیدم. مادرم متوجه شده بود هیچ فیلمی من را اذیت نمی کند.»
آیا بزرگ شدن در مجاورت مرکز صنعت فیلمسازی این حس را در تارانتینو ایجاد کرد که می تواند از طریق سینما زندگی خود را بگذراند؟ او می گوید؛ «لس آنجلس آنقدر بزرگ است که اگر واقعاً در هالیوود زندگی نکنی، انگار به یک سیاره دیگر تعلق داری.»
تارانتینو ادامه می دهد؛ «ما نزدیک یک فرودگاه زندگی می کردیم. بنابراین این طور نبود که حس کنم نزدیک هالیوود هستم. به نظرم تنها زمانی این حس را داری که پدر و مادرت در این حرفه مشغول کار باشند. من هیچ کس را نمی شناختم که سینمایی باشد.»
پس پدرش چی؟ در وب سایت سینمایی imdb از تونی تارانتینو به عنوان ستاره چند فیلم ناشناخته یاد شده است. برای اولین بار در این گفت وگو، تارانتینو پیش از آنکه پاسخ بدهد، مکث می کند.
او می گوید؛ «نه، خب. من هیچ وقت پدرم را ندیدم.» تارانتینو بار دیگر می گوید؛ «همین طور است. من هیچ وقت پدرم را ندیدم.» او با خنده یی که نشانه یی از شوخ طبعی در آن نیست تکرار می کند؛ «او می خواست یک بازیگر باشد. الان او تنها به این دلیل بازیگر است که نام خانوادگی من را دارد، اما او هیچ وقت بخشی از زندگی من نبوده است. من او را نمی شناختم.» موفقیت تارانتینو به عنوان یک فیلمساز خیلی راحت به دست نیامد. او می گوید؛ «تا قبل از «سگ های انباری» هر کار می کردم سخت به زمین می خوردم. پالین کیل (منتقد تحسین شده امریکایی) همیشه می گفت هالیوود تنها شهری است که آدم های آن می توانند با تشویق دیگران بمیرند. من هم چنین موقعیتی داشتم.»
تارانتینو در ۱۶سالگی مدرسه - یا به قول خودش «بدترین نهادی که به من تحمیل شده بود» - را ترک کرد و به عنوان کنترل چی در یک سینمای مخصوص نمایش فیلم های پورنو مشغول کار شد. او بعدها و در بیست و چند سالگی با حداقل حقوق در یک ویدئوکلوپ در منهتن بیچ در کالیفرنیا کار می کرد.
تارانتینو در این مغازه فیلم های ناشناخته می دید، فیلمنامه می نوشت و به این فکر می کرد که چطور می تواند یک کارگردان مشهور شود. او می گوید؛ «همیشه به این فکر می کنم با تمام بدبیاری هایی که در زندگی داشته ام، همین که تسلیم نشدم شاید تنها چیزی در زندگی باشد که بیش از همه به آن افتخار می کنم.» او مکث می کند و ادامه می دهد؛ «به تلاش خودم ادامه دادم و وقتی «سگ های انباری» را نوشتم، دیگر وقتش رسیده بود. فیلمنامه را به سرعت نوشتم و ما فیلم را در هفت ماه ساختیم.»
فیلم اولین بار در جشنواره ساندنس ۱۹۹۲ پخش شد و مورد استقبال قرار گرفت. تارانتینو در ۲۹سالگی نام خود را به عنوان یکی از هیجان انگیزترین چهره های جدید دنیای سینما مطرح کرد. خودش می گوید؛ «استقامت و پشتکار بالاخره ثمر داد.» هرچند ممکن است دیگران قبول نداشته باشند، اما تارانتینو اصرار دارد تمام فیلم هایی که پس از «سگ های انباری» ساخته به لحاظ استاندارد هنری چیزی از آن فیلم کم نداشته اند. او می گوید حفاظت از کارنامه اش برایش بسیار اهمیت دارد و اینک قصد دارد در حدود ۶۰ سالگی و در اوج، کار فیلمسازی را کنار بگذارد. او می گوید؛ «هدف من این است که اگر ۳۰ سال بعد بچه یی یکی از فیلم های من را دید و با دیدن آن ترغیب شد فیلم دیگری از من را ببیند، از آن فیلم هم خوشش بیاید. اگر «بعضی ها داغش را دوست دارند» بیلی وایلدر را ببینید و فیلمی بعدی که از او می بینید آخرین فیلمش Buddy Buddy باشد، حسابی تو ذوق تان می خورد. من نمی خواهم این طوری خجالت زده شوم. به اعتقاد من کارنامه فیلمسازی باید بی کم و کاست باشد.»
تارانتینو از همین حالا کار خود در دوران بازنشستگی را مشخص کرده است. او می گوید؛ «منتقد سینما می شوم و دائم نامه می نویسم. برای دوران پیری کار فوق العاده یی است. این پاداشی است به خودم برای وقف کردن خودم به کاری که اکنون انجام می دهم.» تارانتینو در بورلی هیلز تنها زندگی می کند. او از سه سال پیش که پس از دو سال با سوفیا کوپولا به هم زد، رابطه جدی با کسی نداشته است. خودش می گوید؛ «بیشتر زندگی ام تنها بودم. در بچگی تنها بودم و مادرم هم تنها بود.
بنابراین از مصاحبت با خودم خیلی لذت می برم،» آیا هیچ وقت شده او دچار تردید شود؟ لحظه یی که حس کند بیش از حد خودش را صرف دنیای سینما کرده؟ او تاکید می کند؛ «خیر، دقیقاً برعکس است. روزی که دیگر حاضر نباشم همه چیزم را برای ساخت فیلمی بدهم، آن روز است که دست از همه چیز می کشم. این یک کار نیمه وقت نیست، یک خانه تابستانی نیست، خانه دوم هم نیست. این خود خانه است. این همه زندگی من است.» بخش عکس و خبر از سینماي ایران و جهان وب سایت محبوب فارسی زبانان محشر